Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
discourtesy	خشونت تندی
Search result with all words
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
Other Matches
asperity	خشونت
stricture	خشونت
loath loth	خشونت
strictures	خشونت
gruffness	خشونت
truculency	خشونت
rigorism	خشونت
raucity	خشونت
harshness	خشونت
raggedness	خشونت
hoarseness	خشونت
huskiness	خشونت
roughness	خشونت
violation	خشونت
rowdiness	خشونت
truculence	خشونت
violence	خشونت
severity	خشونت
harshly	به خشونت
blatancy	خودنمایی خشونت
astingency	درشتی خشونت
rigour	سختگیری خشونت
incivility	خشونت وحشیگری
grossness	خشونت کلفتی
headhunting	خشونت در بازی
cheap shot	خشونت عمدی
indelicacy	خشونت بی نزاکتی
rigors	سختگیری خشونت
unnecessary roughness	خشونت بی مورد
act of violence	عمل خشونت
brusqurie	خشونت در رفتار
rigours	سختگیری خشونت
rigor	سختگیری خشونت
burliness	زبری خشونت
non-violence	احتراز از خشونت
forcing	خشونت نشان دادن
forces	خشونت نشان دادن
rough and tumble <idiom>	با خشونت تمام جنگیدن
force	خشونت نشان دادن
slam bang	بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
to lager-lout [British E]	در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن [اصطلاح روزمره]
harsh usage	تندی
huffishly	به تندی
huffishness	تندی
acrimoniously	به تندی
acrimoniousness	تندی
angularity	تندی
brusqurie	تندی
celerity	تندی
choler	تندی
causticity	تندی
crustiness	تندی
fieriness	تندی
astingency	تندی
briskness	تندی
fleetness	تندی
impetuousness	تندی
incautiousness	تندی
sternness	تندی
tartness	تندی
to tone down	از تندی
wildness	تندی
steepness	تندی
alacrity [speed]	تندی
easiness [quickness]	تندی
nippiness	تندی
promptitude	تندی
promptness	تندی
rapidness	تندی
speediness	تندی
sourly	به تندی
sour temper	تندی
inconsiderateness	تندی
inflammability	تندی
keenness	تندی
passionateness	تندی
precipitousness	تندی
previousness	تندی
protervity	تندی
quick temper	تندی
quickness	تندی
quickness of temper	تندی
rabidness	تندی
rashness	تندی
rigor	تندی
speed of action	تندی
acridly	به تندی
speeding	تندی
fired	تندی
fires	تندی
rigors	تندی
kick	تندی
kicked	تندی
kicking	تندی
kicks	تندی
rapidity	تندی
sternly	تندی
fastness	تندی
fastnesses	تندی
acceleration	تندی
rigour	تندی
speeds	تندی
vehemence	تندی
acrimony	تندی
speed	تندی
velocity	تندی
fire	تندی
rigours	تندی
bitterness	تندی
mordacity	تندی
pungency	تندی
velocities	تندی
tempest	تندی
tempests	تندی
abruptness	تندی
brusqueness	تندی
accelerative	تندی
violence	تندی
acidly	به تندی
acidness	تندی
acrasy	تندی
acridfty	تندی
acridness	تندی
swiftness	تندی
wildly	به تندی
abruptly	به تندی
tartly	به تندی
suddenness	تندی
acerbity	تندی
alacrity [speed]	درجه تندی
heat	تندی خشم
paced	شیوه تندی
velocity of advance	تندی پیشرفت
pace	شیوه تندی
speed	درجه تندی
speed indicator	تندی نما
heats	تندی خشم
paces	شیوه تندی
with rapidity	تندی سرعت
velocity	درجه تندی
speeding	درجه تندی
celerity	درجه تندی
instantaneous speed	تندی انی
promptness	درجه تندی
impetuosity	تندی حرارت
quickness	درجه تندی
headiness	تندی گیرندگی
roughness	تندی ناهمواری
virulence	تلخی تندی
irritably	ازروی تندی
rapidity	درجه تندی
petulance	تندی گستاخی
peak speed	بیشترین تندی
rapidness	درجه تندی
speediness	درجه تندی
bad blood	تلخی تندی
speed of action	درجه تندی
swiftness	درجه تندی
irefully	ازروی تندی
angular velocity	تندی زاویهای
instantaneous speed	تندی لحظهای
easiness [quickness]	درجه تندی
fleetness	درجه تندی
speeds	درجه تندی
radial velocity	تندی شعاعی
speedometer	تندی نما
speedometers	تندی نما
ginger	تندی حرارت
petulancy	تندی گستاخی
promptitude	درجه تندی
let out	تندی کردن
mean velocity	تندی میانگین
nippiness	درجه تندی
most probable speed	محتملترین تندی
permissible velocity	تندی مجاز
velocities	تندی برحسب زمان
rate	تندی سرعت عوارض
rates	تندی سرعت عوارض
velocity	تندی برحسب زمان
rate of rise of water level	تندی بالا امدن اب
It was raining fast.	باران تندی می آمد
impetuosity of youth	تندی یا غرور جوانی
petulantly	ازروی تندی یا کج خلقی
rate of sideslip	همنه تندی در امتداد محورعرضی
at full speed	با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
To be short tempered with someone.	با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
design speed	سرعت مشخصه تندی پایه
She swerved sharply to avoid hitting a dog.	او [زن] ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
mesa	قله پهنی که دارای شیب تندی است
to pace the web	پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
escarpment	پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpments	پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
rough handling of a thing	گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
satyagraha	اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
heister [American E]	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber	دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com