Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
truncation
خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
Other Matches
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
rounding errors
خطاهای ناشی از سرراست کردن
deriving
ناشی شدن از منتج کردن
derive
ناشی شدن از منتج کردن
derives
ناشی شدن از منتج کردن
cooling drag
پسای ناشی از خنک کردن موتور
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
approximation
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
crash
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashed
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashingly
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes
خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
abbreviates
کوتاه کردن
truncating
کوتاه کردن
reefs
کوتاه کردن
detruncate
کوتاه کردن
abbreviating
کوتاه کردن
abbreviate
کوتاه کردن
correption
کوتاه کردن
reef
کوتاه کردن
formulates
کوتاه کردن
stags
کوتاه کردن
formulated
کوتاه کردن
stag
کوتاه کردن
shorten
کوتاه کردن
shorten
کوتاه تر کردن
shortened
کوتاه کردن
shortened
کوتاه تر کردن
shortens
کوتاه کردن
short
کوتاه کردن
shortens
کوتاه تر کردن
formulate
کوتاه کردن
clipping
کوتاه کردن
to look in
کوتاه کردن
formulating
کوتاه کردن
to cut short
کوتاه کردن
curtailing
کوتاه کردن
truncates
کوتاه کردن
cut off
کوتاه کردن
curtail
کوتاه کردن
abridge
کوتاه کردن
truncate
کوتاه کردن
shortening in
کوتاه کردن
curtails
کوتاه کردن
razee
کوتاه کردن
shorter
کوتاه کردن
shear
کوتاه کردن
shortest
کوتاه کردن
truncated
کوتاه کردن
curtailed
کوتاه کردن
to rub through or along
سخت کوتاه کردن
dock
بریدن کوتاه کردن
docked
بریدن کوتاه کردن
shipshank
کوتاه کردن طولی
heave short
کوتاه کردن زنجیر
clipping
عمل کوتاه کردن
to make a long story short
<idiom>
قصه را کوتاه کردن
poodle
پشم کوتاه کردن
poodles
پشم کوتاه کردن
shorten in cable
کوتاه کردن زنجیر
foreshortened
کوتاه نمودار کردن
foreshorten
کوتاه نمودار کردن
foreshortens
کوتاه نمودار کردن
docks
بریدن کوتاه کردن
syncopate
از میان کوتاه کردن
truncation error
خطای کوتاه کردن
chain shortening
کوتاه کردن زنجیری
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
briefer
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefed
کوتاه کردن اگاهی دادن
clips
پشم چینی کوتاه کردن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
clip
پشم چینی کوتاه کردن
clipped
پشم چینی کوتاه کردن
clippings
پشم چینی کوتاه کردن
for brevity's sake
از بهر کوتاه کردن مطلب
brief
کوتاه کردن اگاهی دادن
To deprive someone of access.
دست کسی را کوتاه کردن
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
final shaving
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
zero
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeros
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
vocoder
وسیله کوتاه کردن عرض باندفرکانس رادیویی
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
gauche
ناشی کج
resultant
ناشی
mala filde
ناشی
muffing
ناشی
Due to
ناشی از
result
ناشی
descended
ناشی
on account of somebody
[something]
ناشی از
amateurish
ناشی
ill
ناشی
muffed
ناشی
muffs
ناشی
due
ناشی از
skilless
ناشی
maladroit
ناشی
muff
ناشی
even tual
ناشی
ill-
ناشی
skill less
ناشی
ills
ناشی
resulted
ناشی
emergent
ناشی
dilettante
ناشی
dilettantes
ناشی
dilettanti
ناشی
therefrom
ناشی از ان
resulting
ناشی
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
emanate
ناشی شدن
negligent
ناشی از بی مبالاتی
emanated
ناشی شدن
tisy
ناشی از مستی
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
emanates
ناشی شدن
due to an accident
ناشی از یک حادثه
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
internal
ناشی ازدرون
adipic
ناشی ازچربی
abnerval
ناشی از عصب
emanating
ناشی شدن
premune
ناشی از جلوگیری
privative
ناشی از محرومیت
unfortunate
ناشی ازبدبختی
awkwardness
ناشی گری
awkward
بی لطافت ناشی
unperfect
ناشی نابلد
irritative
ناشی از تحریک
hypostatic
ناشی از ته نشینی
guttural
ناشی از گلو
rhapsodical
ناشی از احساسات
gaucherie
ناشی گری
issue
ناشی شدن
toxic
ناشی از زهراگینی
issued
ناشی شدن
issues
ناشی شدن
rise
ناشی شدن از
novice
ادم ناشی
rise
ناشی شدن
novices
ادم ناشی
jackleg
ناشی نادرست
rises
ناشی شدن از
sequent
منتج ناشی
rises
ناشی شدن
variorum
ناشی ازچندمنبع
unskil
ناشی بی مهارت
gremie
بی تجربه و ناشی
stingy
ناشی از خست
sags
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
diastrophic
ناشی ازتغییرات ارضی
short sighted
ناشی از کوته نظری
flows
ناشی شدن فلو
inexpertness
ناشی گری بی تخصصی
flowed
ناشی شدن فلو
flow
ناشی شدن فلو
well-meaning
ناشی از قصد خوب
intuitional
ناشی از درک مستقیم
associative facilitation
سهولت ناشی از تداعی
occupation authorities
اقتدارات ناشی از اشغال
transmission
خطای ناشی از اختلال در خط
toxic psychosis
روان پریشی ناشی از سم
transmissions
خطای ناشی از اختلال در خط
rube
ادم دهاتی ناشی
inexpertly
ازروی ناشی گری
royalistic
ناشی از شاه پرستی
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
sentiment
ضعف ناشی ازاحساسات
despiteous
ناشی ازکینه یالج
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
associative inhibition
بازداری ناشی از تداعی
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com