English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
Other Matches
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
azimuth قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
corneas قرنیه
cornea قرنیه
I have a steady monthly income. درآمد ماهیانه ثابتی دارم
keratotomy برش قرنیه
keratocele فتق قرنیه
corneal وابسته به قرنیه
keratitis التهاب قرنیه
keratitis اماس قرنیه
keratotome چاقوی قرنیه شکافی
onyx تاریکی پایین قرنیه
keratectomy دراوردن تیکهای از قرنیه
staphyloma تحدب مثلث قرنیه
leucoma لک قرنیه لک سفید روی چشم
leukoma لک قرنیه لک سفید روی چشم
karatonyxis عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
distributing سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributes سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
stepped motor دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
distribute سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
cartesian structure ساختار دادهای که اندازه ثابتی دارد و عناصر به صورت خط ی مرتبند
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
mft چند برنامه نویسی با تعداد ثابتی از کارهاof Number Fixed a ultiprogrammingWith
hit on the fly printer چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
pseudoscope شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
clearing house شرکتی که چکها را نقد می نماید
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
incongruously بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
clearing houses شرکتی که چکها را نقد می نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
epicycloid منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to the echo چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
endless repeat [به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
capstan میله نوار گردان یا واحد پشتیبانی نوار که باعث میشود نوار به نوک خواندن / نوشتن یا گرداننده منتقل نماید
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
hook کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hooks کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
punchation نقطه
ice point نقطه یخ
pricked نقطه
punctum نقطه
punctulate نقطه نقطه
dotty نقطه نقطه
punctation نقطه
punctate نقطه نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
dotting نقطه
dot نقطه
prick نقطه
pricking نقطه
pricks نقطه
neel point نقطه نل
ice melting point نقطه یخ
speck نقطه
point نقطه
point to point نقطه به نقطه
specks نقطه
spotter نقطه نقطه
full stops نقطه
speckle نقطه
ellipsis سه نقطه [...]
jots نقطه
jotted نقطه
two dots one dash line خط دو نقطه یک خط
tittle نقطه
full stop نقطه
jot نقطه
stpular نقطه نقطه
period نقطه
spots نقطه
spot نقطه
periods نقطه
fire point نقطه شعله
face off spot نقطه رویارویی
f.n.p نقطه گداز
extreme point نقطه حدی
exchange point نقطه تعویض
entry point نقطه دخول
entry point نقطه ورود
equilibrium point نقطه تعادل
equivalence point نقطه هم ارزی
exit point نقطه مرگ
estimated position نقطه تخمینی
estimated position نقطه براوردی
eutectic point نقطه اوتکتیک
eutetic point نقطه اتکتیک
exit point نقطه خروج
semi-colons نقطه ویرگول
exit point نقطه خروجی
semi-colon نقطه ویرگول
fire point نقطه اشتعال
yellow spot نقطه زرد
growing point نقطه رویش
yeild point نقطه تسلیم
gutty نقطه دار
whole hog تادورترین نقطه
weak square نقطه ضعف
weak point نقطه ضعیف
water point نقطه تقسیم اب
igniting point نقطه احتراق
igniting point نقطه اشتعال
ignition point نقطه افروزش
ignition point نقطه اشتعال
image element نقطه تصویر
fusion point نقطه گداز
fusing point نقطه ذوب
fixation point نقطه تثبیت
fixed point نقطه ثابت
flash point نقطه اشتعال
zero point نقطه صفر
flash point نقطه احتراق
stagnation point نقطه ایستائی
yield point نقطه تسلیم
yield point نقطه شکست
frost point نقطه شبنم
image point نقطه تصویر
endmost اقصی نقطه 0
branchpoint نقطه انشعاب
checkout point نقطه وارسی
choice point نقطه گزینش
cold spot نقطه سرماگیر
compensation point نقطه موازنه
congealing point نقطه انجماد
setting point نقطه انجماد
critical point نقطه بحرانی
check point نقطه ازمایش
check point نقطه مقابله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com