Dictiornary-Farsi | خط شروع غواصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
splash line	خط شروع غواصی


Other Matches

skin diving	غواصی
skin-diving	غواصی
diving	غواصی
fins	کفش غواصی
bootie	کفش غواصی
dive	غواصی کردن
scuba diving	غواصی با وسایل
dry suit	لباس غواصی
wet suit	لباس غواصی
wet suits	لباس غواصی
fin	کفش غواصی
diving bell	الت غواصی
splash line	خط پریدن به اب در غواصی
swin fin	کفش غواصی
seadopod	اطاقک غواصی
dived	غواصی کردن
air tank	کپسول هوای غواصی
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
snorkeling	غواصی بکمک لوله و ماسک
decompression diving	غواصی در عمق یا زمان معین
valve	دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
k valve	شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
valves	دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
skip breathing	حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
start off	شروع کردن شروع شدن
no decompression dive	غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
diver's flag	پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
openings	شروع
kick-off <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
inception	شروع
open fire	شروع
kick off	شروع
inchoation	شروع
get-go <idiom>	شروع
beginnings	شروع
beginning	شروع
incipience or ency	شروع
onset	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
opening	شروع
come to <idiom>	شروع کاری
germinated	شروع به رشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
attempt	شروع به جرم
germinates	شروع به رشدکردن
germinating	شروع به رشدکردن
starting platform	سکوی شروع
start of taxt	شروع متن
start signal	علامت شروع
starting block	سکوی شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
starting gate	دروازه شروع
attempts	شروع به جرم
streek	شروع کردن
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
attempting	شروع به جرم
attempted	شروع به جرم
trig	خط شروع مسابقه
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embarks	شروع کردن
to strike into	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
tee off	شروع کردن
commence	شروع کردن
commenced	شروع کردن
commences	شروع کردن
commencing	شروع کردن
burgeon	شروع برشدکردن
warm start	شروع گرم
start of heading	شروع عنوان
firing line	خط شروع تیراندازی
lis mota	شروع دعوی
dozy	شروع به فسادکرده
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
valuing	نقط ه شروع
values	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
put in hand	شروع کردن
restart	شروع دوباره
line of departure	خط شروع حمله
launch an attack	شروع حمله
hash mark	خط شروع مسابقه
headstart	امتیاز در شروع
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
incipit	شروع و اغاز
initial point	نقطه شروع
jump off	شروع بحمله
jump off	شروع حمله
kick off	شروع حمله
sorties	شروع حرکت
sortie	شروع حرکت
outbreaks	شروع حادثه
outbreak	شروع حادثه
initials	نقط ه شروع
initialling	نقط ه شروع
initialled	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
initial	نقط ه شروع
start bit	بیت شروع
start element	عنصر شروع
set out	شروع بکارکردن
set in	شروع کردن
resumption	تجدید شروع
alphas	اغاز شروع
alpha	اغاز شروع
rise and shine	شروع بیداری
origins	نقطه شروع
scratch line	خط شروع مسابقه
origin	نقطه شروع
restart	شروع مجدد
began	شروع کرده
start key	کلید شروع
start in <idiom>	شروع کار
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
touch off <idiom>	شروع کاری
take up <idiom>	شروع کردن
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take on <idiom>	شروع به همکاری
set about <idiom>	شروع کردن
kick off <idiom>	شروع کردن
starters	شروع کننده
shove off <idiom>	شروع ،ترک
starter	شروع کننده
beginning of message	شروع پیام
beginning of negotiations	شروع مذاکره
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
beginning of message	شروع پیغام
attempted theft	شروع به سرقت
zero	محل شروع
zeroes	محل شروع
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
zeros	محل شروع
embark upon	شروع کردن
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
redid	شروع مجدد از ابتدا
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
redone	شروع مجدد از ابتدا
to start	شروع کردن به دویدن
proem	مقدمه سخنرانی شروع
redoing	شروع مجدد از ابتدا
som	شروع پیام essage
zero hour	ساعت شروع عملیات
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
redoes	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
post position	محل اسب در شروع
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
to break into a run	شروع کردن به دویدن
staging area	منطقه شروع عملیات
launching	شروع کردن حمله
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
kick off	شروع مسابقه فوتبال
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempter	شروع کننده به جرم
launches	شروع یا اجرای یک برنامه
attempted murder	شروع به قتل عمد
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
h hour	ساعت شروع عملیات
do up	شروع بکار کردن
dday	روز شروع بکاری
d day	روز شروع عملیات
source	نقط ه اصلی یا شروع
initial point	نقطه شروع عملیات
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
launched	شروع یا اجرای یک برنامه
launches	شروع کردن حمله
post time	زمان شروع اسبدوانی
warm up	شروع کردن به کار
gates	دروازه شروع اسکی
gate	دروازه شروع اسکی
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
preflight	قبل از شروع پرواز
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
pipe up	شروع به نی زدن کردن
open fire	شروع به تیراندازی کردن
launching area	منطقه شروع حمله
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
launch	شروع کردن حمله
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
begun	شروع کرده یا شده
launched	شروع کردن حمله
track production	شروع تعقیب هدف