Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English
Persian
secant
خط قاطع متقاطع
Other Matches
categorical
قاطع
crucially
قاطع
decisive
قاطع
overbearing
قاطع
crucial
قاطع
definitely
قاطع
peremptory
قاطع
judicial
قاطع
definitive
قاطع
finals
قاطع
final
قاطع
conclusive
قاطع
incisive
قاطع
secs
خط قاطع
sec
خط قاطع
decretive
قاطع
transverse
خط قاطع
categoric
قاطع
secant
قاطع
decretory
قاطع
diagonal
قاطع دو زاویه
sockdologer
ضربت قاطع
to turn the scale
قاطع بودن
conclusive evidence
دلیل قاطع
sockdolager
ضربت قاطع
floorer
دلیل قاطع
highway robber
قاطع الطریق
conclusive evidence
مدرک قاطع
magistral
قاطع قطعی
peremptory undertaking
تعهد قاطع
cut and dried
<idiom>
تصمیم قاطع
clinches
قاطع ساختن
clinched
قاطع ساختن
casting vote
رای قاطع
casting votes
رای قاطع
clinch
قاطع ساختن
clinching
قاطع ساختن
trenchant
قاطع قطعی
secant line
خط قاطع
[ریاضی]
crosses
متقاطع
traverses
خط متقاطع
traverses
متقاطع
traversing
خط متقاطع
traversing
متقاطع
cross
متقاطع
crossover
متقاطع
intersecting
متقاطع
transverse
متقاطع
traversed
خط متقاطع
traversed
متقاطع
traverse
متقاطع
intercepter
متقاطع
crisscross
متقاطع
crossest
متقاطع
thwartwise
متقاطع
crosser
متقاطع
traverse
خط متقاطع
last word
بیان یا رفتار قاطع
categorically
بطور قاطع یا قطعی
prima facie evidence
مدرک به فاهر قاطع
predominate
نفوذ قاطع داشتن
predominated
نفوذ قاطع داشتن
predominating
نفوذ قاطع داشتن
clinchers
قیچی کننده قاطع
clincher
قیچی کننده قاطع
unanswerable
قاطع دندان شکن
predominates
نفوذ قاطع داشتن
secant line
خط متقاطع
[ریاضی]
crossrail
ریل متقاطع
groined vault
طاق متقاطع
transversely
بطوراریب یا متقاطع
interconversion
تبدیل متقاطع
transverse section
برش متقاطع
interlacing arches
طاقهای متقاطع
unresolved corners
حاشیه متقاطع
intersecting
قوسی متقاطع
crosshatching
هاشورزنی متقاطع
crosscurrent
جریان متقاطع
cross wires
سیمهای متقاطع
cross bearings
سمتهای متقاطع
cross fire
اتشبار متقاطع
cross fire
اتش متقاطع
closed traverse
خطوط متقاطع
cross-section
سطح متقاطع
cross hatch
هاشور متقاطع
diagonal
سیم بر متقاطع
cross-sections
سطح متقاطع
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
whop
بطور قاطع شکست دادن
turning point
مرحله قاطع نقطه تحول
knockout
ویران کردن ضربت قاطع
turning points
مرحله قاطع نقطه تحول
knockouts
ویران کردن ضربت قاطع
word square
جدول کلمات متقاطع
thwartwise
بطور متقاطع اریب
charade
جدول کلمات متقاطع
cross elasticity of demand
کشش متقاطع تقاضا
inweave
درهم متقاطع کردن
coefficient of cross elasticity
ضریب کشش متقاطع
interlacing arch
طاق های متقاطع
built up crossing
قطعه ریل متقاطع
crossword puzzle
جدول کلمات متقاطع
predominates
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck
حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover
متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches
طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones
تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomic
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
crosser
قطع کردن متقاطع کردن
cross
قطع کردن متقاطع کردن
crossest
قطع کردن متقاطع کردن
crosses
قطع کردن متقاطع کردن
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com