Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
Other Matches
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
through
سراسری
globally
سراسری
global
سراسری
transadmittance
گذرایی سراسری
continuous window
پنجره سراسری
global search
جستجوی سراسری
through bill of lading
بارنامه سراسری
through bill of exchange
بارنامه سراسری
global operation
عملیات سراسری
global knowledge
اطلاع سراسری
global variable
متغیر سراسری
global character
کاراکتر سراسری
global reference
ارجاع سراسری
centerline
خط سراسری ناو
inboard
به طرف خط سراسری ناو
through rate
نرخ حمل سراسری
global search and replace
جستجو و جایگزینی سراسری
all over
بطور سراسری تمام شده
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
derivation graph
ساختار پایگاه داده سراسری که حاوی اطلاعات قوانین و مسیر هایی برای یافتن داده است
continuous beam
تیر چند دهانه تیر سراسری
cores
مرکزی
centrical
مرکزی
core
مرکزی
central
مرکزی
focal line
خط مرکزی
centre pocket
مرکزی
axial
مرکزی
centerline
خط مرکزی
cl
خط مرکزی
focal
مرکزی
central pumping station
مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
central site
سایت مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central head
فشار مرکزی
central city
شهر مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central bank
بانک مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
center base
میدان مرکزی
center
گروه مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central office
دفتر مرکزی
central load
بار مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
centre game
بازی مرکزی
state government
دولت مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
nuclei
لب هسته مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
head office
اداره مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
head office
دفتر مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
centralism
مرکزی نگری
central
تلفن چی مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
mainframe
پردازنده مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
concourse
تالار مرکزی
centrum
جسم مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centralists
مرکزی نگر
centralist
مرکزی نگر
centralized plan
پلان مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
inner cities
بخش مرکزی شهر
cento
سازمان پیمان مرکزی
inner city
بخش مرکزی شهر
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
geocentric
دوران زمین مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
rimland
حومه ناحیه مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
downtown
قسمت مرکزی شهر
post offices
اداره مرکزی پست
post office
اداره مرکزی پست
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
core
هسته مرکزی مفتول
cores
هسته مرکزی مفتول
conurbations
شهر مهم مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
naves
تالار مرکزی صحن
golds
دایره مرکزی هدف
gold
دایره مرکزی هدف
centers
وسط ونقطه مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
centre
وسط ونقطه مرکزی
nave
تالار مرکزی صحن
centred
وسط ونقطه مرکزی
axis of the bore
محور مرکزی لوله
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
slovak
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centers
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
crom
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centred
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
microprocessors
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collections
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
tulip design
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
star network topology
شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
microprocessor
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
log
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com