Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
Other Matches
overhand
از پایین ببالا
upthrow
پرتاب ببالا
upturn
چرخش ببالا
overhand
دست ببالا
supinate
رو ببالا کردن دست
supra
ببالا نگاه کنید
pug nose
بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
stratosphere
طبقه فوقانی جواز 11 کیلومتر ببالا
zooms
هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
zoomed
هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
zoom
هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
onward
بجلو
head way
بجلو
super
: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
propels
بجلو راندن
prefrontal
بجلو مغز
propel
بجلو راندن
propelled
بجلو راندن
slide chasse
حرکت با یک پا بجلو و فشار
inclining
خمیدگی بجلو و پایین
Keep moving!
بجلو برو
[بروید]
!
ap koobi seogi
راه رفتن بجلو
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
ap dellyo chagi
ضربه پا بجلو در زاویه 54درجه
rocket propulsion
حرکت بجلو بوسیله موتورموشکی
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
minded
متمایل
propense
متمایل
partial
متمایل به
oriented
متمایل به
amenable
متمایل
inclinatory
متمایل
swept
متمایل
inclinable
متمایل
prone
متمایل
avid
متمایل
retorted
خمیده
in a stooping position
خمیده
reclinate
خمیده
circumflex
خمیده
curvilinear
خمیده
circumflexes
خمیده
embowed
خمیده
pronate
خمیده
geniculate
خمیده
inflexed
خمیده
curvate
خمیده
crooked
خمیده
curved
خمیده
superincumbent
خمیده
lank
خمیده
tortile
خمیده
limber
خمیده
curve
خط خمیده
curves
خط خمیده
riffler
خمیده
curving
خط خمیده
sculls
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Move along, please!
[in a crowd]
لطفا بجلو حرکت کنید!
[در جمعیتی]
scull
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sidestep traverse
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
inclines
متمایل شدن
runny
متمایل بدویدن
fattish
متمایل به چاق
liked
متمایل به تساوی
like
متمایل به تساوی
expansive
متمایل به توسعه
grayish
متمایل به خاکستری
apt
متمایل اماده
tendentious
متمایل متوجه
dancy
متمایل به رقص
contractive
متمایل به انقباض
cephalad
متمایل بطرف سر
dermotropic
متمایل به پوست
incline
متمایل کردن
biassed
متمایل بیکسو
incline
متمایل شدن
inclines
متمایل کردن
fain
متمایل بخشنودی
greenish
متمایل به سبز
downward
متمایل بپایین
longish
متمایل به درازی
yellowy
متمایل به زردی
trepan
متمایل شدن
swimmy
متمایل بگیجی
likes
متمایل به تساوی
hell-bent
زیاد خمیده
slouchy
خمیده تنبل
limber
خمیده کردن
curved beam
تیر خمیده
camber
خمیده کردن
bended kness
زانوهای خمیده
bent adaptor
رابط خمیده
bent bond
پیوند خمیده
cambers
خمیده کردن
bent
طاق خمیده
c.q.r. anchor
لنگر خمیده
hell bent
زیاد خمیده
circumflex accent
صدای خمیده
incurvate
خمیده کردن
slump
خمیده شدن
slumped
خمیده شدن
decurved
خمیده بپایین
joggle shackle
بخوی خمیده
slumping
خمیده شدن
slumps
خمیده شدن
imbrex
کاشی خمیده
french heel
پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
jump-starts
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jack knife
خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
forward slope
شیب متمایل به جلو
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
deasil
متمایل بطرف راست
gravitate
متمایل شدن بطرف
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitates
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
gravitating
متمایل شدن بطرف
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
adaxial
متمایل بطرف محور
bossiness
متمایل به ریاست مابی
bossy
متمایل به ریاست مابی
syphons
لوله خمیده یا شترگلو
syphoned
لوله خمیده یا شترگلو
incurved
خمیده سوی درون
siphons
لوله خمیده یا شترگلو
siphoned
لوله خمیده یا شترگلو
siphon
لوله خمیده یا شترگلو
cambers
تیریا الوار خمیده و کج
sicklebill
مرغان منقار خمیده
swan neck
انتهای خمیده لوله
curvilinear coordinates
مختصات خمیده خط
[ریاضی]
curviform
دارای شکل خمیده
bent gun ion trap
یونربایی لوله خمیده
camber
تیریا الوار خمیده و کج
curvilinear ornament
زینتکاری با خطوط خمیده
skulls
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
quarterback sneak
حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
scull
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculled
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculls
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
skull
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
balestra
پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
bias
بیک طرف متمایل کردن
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
biases
بیک طرف متمایل کردن
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
old-style
حروف باریک و خمیده به جلو
pigeon toed
دارای پنجه خمیده بداخل
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
retroflex
خمیده بعقب قفا رفتن زبان
shoot the duck
حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
hackbut
نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
hagbut
نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
bow string truss
خرپاهائیکه قسمتهای فوقانی و تحتانی ان نسبت به افق خمیده باشد
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
opisometer
الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
cradled
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
goofy foot
موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
telemark
پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
mazurka
پرش از عقب یک اسکیت با نیم چرخش و برگشت بجلو همان اسکیت و سر خوردن روی پای دیگر
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com