English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (37 milliseconds)
English Persian
to force a smile خنده زورکی کردن
Search result with all words
simper خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpering خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpers خنده زورکی کردن پوزخند زدن
Other Matches
A forced laugh. خنده زورکی
scarcely زورکی
f. tears گریه زورکی
f. smile لبخندیاخنده زورکی
scarc ely زورکی جخت
constrained smile لبخند زورکی
unspontaneous بدون طیب خاطر زورکی
nicker خنده کردن
To burst with laughter. از خنده غش کردن
keep a straight face از خنده خودداری کردن
cachinnate در خنده افراط کردن
laugh off با خنده دور کردن
to laugh down با خنده خاموش کردن
to be on the grin خنده نیشی کردن
to laugh away با خنده واستهزا کردن
to laugh off با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
sportiveŠetc خنده کن خنده وبازی کن
irrision خنده
laughed خنده
laugh خنده
belly laugh خنده از ته دل
laughs خنده
laughter خنده
laughing خنده
titter خنده تو دزدیده
tittered خنده تو دزدیده
tittering خنده تو دزدیده
funny خنده دار
snigger خنده استهزاامیز
crack up <idiom> از خنده ترکیدن
gaff خنده بلند
laughs صدای خنده
laugher خنده کننده
sarcasm زهر خنده
laughing stock مایهی خنده
comics خنده دار
laughter is infectious خنده مسری
ludicrous خنده اور
laugh away با خنده گذراندن
sniggered خنده استهزاامیز
sniggering خنده استهزاامیز
laugh down با خنده از رو بردن
lusory بازی کن خنده کن
farcical خنده اور
sniggers خنده استهزاامیز
laughable خنده دار
hilarious خنده دار
comic خنده دار
boisterous laughter خنده بلند
laughingstock مایه خنده
laughed صدای خنده
titters خنده تو دزدیده
grins خنده نیشی
grinning خنده نیشی
serio comic هم خنده دار
ridiculous خنده دار
grinned خنده نیشی
droll خنده اور
playfully با خنده و بازی
howlers خنده اور
risible خنده اور
tricksy بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
queerest خل خنده دار
howler خنده اور
fleer خنده نیشدار
irrision خنده استهزایی
funniest خنده دار
laugh صدای خنده
to laugh away با خنده گذراندن
funnier خنده دار
grin خنده نیشی
humorous خنده اور
risibility خنده داربودن
laughing خنده اور
queer خل خنده دار
queerer خل خنده دار
risible faculty استعداد خنده
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
comic opera نمایش خنده دار
nitrogen monoxide گاز خنده اور
nitrous oxide گاز خنده اور
opera comique نمایش خنده اور
laughably بطور خنده دار
rediculously بطور خنده اور
farces نمایش خنده اور
to roar with laughter <idiom> از خنده روده بر شدن
to split one's sides از خنده روده برشدن
giggle با خنده افهار داشتن
funny خنده اور عجیب
farce نمایش خنده اور
giggles با خنده افهار داشتن
funniest خنده اور عجیب
it provokes laughter خنده اور است
it provokes laughter باعث خنده است
giggling با خنده افهار داشتن
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
giggled با خنده افهار داشتن
funnier خنده اور عجیب
sardonically وابسته به زهر خنده
funnily چنانکه خنده اورد
miming نمایش خنده اور
ridiculously بطور خنده اور
hysterical بسیار خنده دار
derision مایه خنده وتمسخر
hysterically بسیار خنده دار
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
mimes نمایش خنده اور
sardonic وابسته به زهر خنده
gigs شوخی خنده دار
sidesplitting روده براز خنده
waggish بذله گو خنده دار
waggishly بذله گو خنده دار
laughter صدای خنده بلند
gig شوخی خنده دار
mime نمایش خنده اور
mimed نمایش خنده اور
laughing gas گاز خنده اور
to set in a roar از خنده روده برکردن
comedies نمایش خنده دار
comedy نمایش خنده دار
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
raise a laugh خنده راه انداختن
ridiculousness خنده اور بودن
break into a laugh زیر خنده زدن
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
seriocomic هم جدی وهم خنده دار
comedian هنرپیشه نمایشهای خنده دار
simperer خنده کننده بدون دلیل
comedian نوینسده نمایشهای خنده دار
fantastico ادم خیالی و خنده اور
belly laugh هر چیزی که موجب خنده شود
comedietta نمایش کوتاه خنده دار
comedians نوینسده نمایشهای خنده دار
horselaugh خنده بلند وپر سر وصدا
man is a risible creature انسان مخلوقی است خنده کن
comedians هنرپیشه نمایشهای خنده دار
comedist نویسنده نمایشهای خنده دار
belly laughs هر چیزی که موجب خنده شود
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
afterpiece نمایش کوتاه خنده دارپس ازنمایش بزرگ
comediennes زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
gag شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
it is ridiculously small بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
comedienne زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
gags شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
gagged شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
gagging شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
slapstick نمایش خنده دار همراه باشوخی وسر وصدا
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
weeping succeeds laughter گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
smiley فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
hee-haws قاه قاه خنده عرعرکردن
hee-haw قاه قاه خنده عرعرکردن
boisterous laughter قاه قاه خنده
haw haw قاه قاه خنده
cachinnation قاه قاه خنده
laughter قاه قاه خنده
horselaugh قاه قاه خنده
hee haw قاه قاه خنده هر هر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com