Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (31 milliseconds)
English
Persian
bone
خواستن درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
bones
خواستن درخواست کردن
boning
خواستن درخواست کردن
Search result with all words
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Other Matches
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
to cry out for help
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
beg
خواستن گدایی کردن
invocate
خواستن استمداد کردن از
begs
خواستن گدایی کردن
begged
خواستن گدایی کردن
invokes
طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
adduse
احضار کردن بگواهی خواستن
invoke
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
طلب کردن بالتماس خواستن
invoked
طلب کردن بالتماس خواستن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
solicit
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
demanded
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
entreated
درخواست کردن
demands
درخواست کردن
prays
درخواست کردن
entreat
درخواست کردن
prayed
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
supplicate
درخواست کردن
soliciting
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
solicits
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
applying
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
speak for
<idiom>
درخواست کردن
pray
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
imploring
درخواست کردن از
implore
درخواست کردن از
implores
درخواست کردن از
implored
درخواست کردن از
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
indents
سفارش درخواست کردن
call for fire
درخواست اتش کردن
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
requisitioning
درخواست رسمی کردن
requisitions
درخواست رسمی کردن
requisitioned
درخواست رسمی کردن
indent
سفارش درخواست کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
to ask too much
بیش از حد درخواست کردن
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
to ask somebody for
[about]
something
از کسی چیزی درخواست کردن
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
to ask specifically about something
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
applies
صدق کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
begged
استدعا کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
request
تقاضا کردن درخواست کردن
applying
صدق کردن درخواست کردن
beg
استدعا کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
begs
استدعا کردن درخواست کردن
apply
صدق کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
consulted
مشورت کردن مشورت خواستن از
consult
مشورت کردن مشورت خواستن از
consults
مشورت کردن مشورت خواستن از
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
wished
خواستن
to call in
خواستن
liked
دل خواستن
like
دل خواستن
intending
خواستن
asks
خواستن
soliciting
خواستن
intends
خواستن
desiring
خواستن
solicits
خواستن
to beg leave
خواستن
to call for
خواستن
wishes
خواستن
asking
خواستن
wish
خواستن
wish
[would like]
خواستن
intend
خواستن
likes
دل خواستن
desiderate
خواستن
asked
خواستن
yearn
خواستن از ته دل
crave
خواستن از ته دل
ask
خواستن
wills
خواستن
aspire
خواستن از ته دل
willed
خواستن
will
خواستن
desire
خواستن
desires
خواستن
solicit
خواستن
solicited
خواستن
to call up
خواستن
excusing
معذرت خواستن
apologizes
معذرت خواستن
alibi
عذر خواستن
to seek advice
نظر خواستن
chooses
خواستن پسندیدن
choosing
خواستن پسندیدن
apologizing
پوزش خواستن
excuses
معذرت خواستن
choose
خواستن پسندیدن
alibis
عذر خواستن
apologising
معذرت خواستن
call to witness
گواهی خواستن از
call to account
حساب خواستن از
apologized
پوزش خواستن
asking for a respite
مهلت خواستن
appeal to the supreme court
فرجام خواستن
call in evidence
گواهی خواستن از
cried
بزازی خواستن
apologize
معذرت خواستن
excused
معذرت خواستن
excuse
معذرت خواستن
apologize
پوزش خواستن
apologized
معذرت خواستن
flagitate
مصرانه خواستن
to a oneself for help
یاری خواستن
demur
مهلت خواستن
to seek or ask lagal a
نظرقضائی خواستن
to permit oneself
اجازه خواستن
apologised
پوزش خواستن
to ask for quarter
امان خواستن
flagitate
باسماجت خواستن
to offer an apology
پوزش خواستن
to seek a position
نظر خواستن
demurred
مهلت خواستن
demurring
مهلت خواستن
importunes
مصرانه خواستن
set one's heart on
<idiom>
شدیدا خواستن
demurs
مهلت خواستن
to ask permission
اجازه خواستن
to call in evidence
گواهی خواستن از
importune
مصرانه خواستن
to pray in aid of
یاری خواستن از
apologizing
معذرت خواستن
apologising
پوزش خواستن
apologises
معذرت خواستن
apologises
پوزش خواستن
to excuse oneself
معذرت خواستن
apologizes
پوزش خواستن
to excuse oneself
پوزش خواستن
apologise
معذرت خواستن
apologised
معذرت خواستن
importuned
مصرانه خواستن
importuning
مصرانه خواستن
fire message
پیام اتش درخواست اتش کردن
ask for days grace
دو روز مهلت خواستن
consulted
پیشنهاد خواستن از یک خبره
To apologize to someone.
از کسی عذر خواستن
consult
پیشنهاد خواستن از یک خبره
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
want
خواستن لازم داشتن
wanted
خواستن لازم داشتن
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
When there is a wI'll, there is a way.
خواستن توانستن است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com