English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English Persian
sister in law خواهر شوهر زن برادر
Search result with all words
brorher in law برادر شوهر شوهر خواهر
brother in low برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
Other Matches
sib برادر یا خواهر
brothers-in-law شوهر خواهر
brother-in-law شوهر خواهر
brother in law شوهر خواهر
grand niece نوه برادر یا خواهر
grand nephew نوه برادر یا خواهر
grandniece نوه برادر یا خواهر
niece دختر برادر یا خواهر
nieces دختر برادر یا خواهر
grandnephew نوه برادر یا خواهر
nepew پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
nephews پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephew پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
uncle شوهر عمه شوهر خاله
uncles شوهر عمه شوهر خاله
sisters خواهر
sister خواهر
cissies خواهر
sissies خواهر
sissy خواهر
sissified خواهر
sisten خواهر
sister in law خواهر زن
sororicide خواهر کش
sister ship کشتی خواهر
foster sister خواهر رضاعی
half sister خواهر ناتنی
sororicide خواهر کشی
step sister خواهر ناتنی
half-sister خواهر ناتنی
halfsister خواهر ناتنی
sisterly خواهر وار
nephew پسر خواهر
nephews پسر خواهر
half-sisters خواهر ناتنی
niece دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces دختربرادر یا خواهر و غیره
brothers برادر
brother in law برادر زن
brother-in-law برادر زن
brorher in law برادر زن
brotherless بی برادر
brother in low برادر زن
bro برادر
fra برادر
bru برادر
brother برادر
brothers-in-law برادر زن
relatives برادر
Br برادر
fratricide برادر کش
discovert بی شوهر
wedded زن و شوهر
hubby شوهر
hubbies شوهر
trigamist زن سه شوهر
couples زن و شوهر
spouses زن یا شوهر
hub or hub by شوهر
feme sole زن بی شوهر
couple زن و شوهر
pair زن و شوهر
mans شوهر
man شوهر
coupled زن و شوهر
husbands شوهر
bachelors زن بی شوهر
bachelor زن بی شوهر
spouse زن یا شوهر
husband شوهر
sisters-in-law خواهرشوهر زن برادر
nephew پسر برادر
Big Brother برادر بزرگتر
nepew پسر برادر
foster brother برادر رضاعی
nephews پسر برادر
uterine brother برادر امی
sister-in-law خواهرشوهر زن برادر
half-brother برادر ناتنی
sibling برادر یاخواهر
half-brothers برادر ناتنی
full blood برادر تنی
full blood برادر ابوینی
blood brother برادر هم خون
blood brother برادر خوانده
blood brothers برادر خوانده
aaron برادر موسی
blood brothers برادر هم خون
half brother برادر ناتنی
fratricide برادر کشی
bigbrother برادر بزرگتر
brother of half blood برادر ناتنی
brother of full blood برادر تنی
siblings برادر یاخواهر
married شوهر دار
cuckolds شوهر زن زانیه
cuckolding شوهر زن زانیه
cuckolded شوهر زن زانیه
cuckold شوهر زن زانیه
wed زن یا شوهر دادن
father-in-law پدر شوهر
monogamous دارای یک زن یا یک شوهر
bigamous دارای دو زن یا دو شوهر
mother-in-law مادر شوهر
fathers-in-law پدر شوهر
mothers-in-law مادر شوهر
espousing شوهر دادن
mother in low مادر شوهر
stepfather شوهر مادر
stepfathers شوهر مادر
matron زن شوهر دار
matrons زن شوهر دار
marriageable تنه شوهر
polygamist شوهر چند زن
monandrous دارای یک شوهر
polyandrist زن چند شوهر
monandry زندگی با یک شوهر
monandry اعتیاد به یک شوهر
step son پسرزن یا شوهر
espoused شوهر دادن
espouses شوهر دادن
espouse شوهر دادن
marry شوهر دادن
father in law پدر شوهر
marries شوهر دادن
give in marriage شوهر دادن
My younger brother and sister . برادر وخواهر کوچک من
half-brothers برادر امی یا ابی
half blood brother برادر امی یا ابوی
imeant his brother مقصودم برادر اوست
half-brother برادر امی یا ابی
fraternal برادر وار ائتلافی
her much older husband شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
mother in law مادر شوهر نامادری
admetus شوهر السس تیس
he got off his daughters دخترهایش را شوهر داد
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
judicial separaion جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
privacy between husband and wife خلوت بین زن و شوهر
polygamous چند شوهر ه چندگان
nubility تنه شوهر بودن
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
billies برادر مخفف نام william
billy برادر مخفف نام william
to wear breeches بر شوهر خود مسلط بودن
step daughter دختر اندر دخترزن یا شوهر
her next was a merchant شوهر بعدی وی بازرگان بود
pin money پول جیبی شوهر به همسرش
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
polyandric چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrous چند شوهره وابسته بچند شوهر
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
chaperon زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
relatives خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
tenant by curtesy عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com