English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
excellence خوبی تفوق
Other Matches
pre eminence تفوق
advantage تفوق
pre-eminence تفوق
paramountcy تفوق
transcendence تفوق
headship تفوق
paramountey تفوق
ecellency تفوق
superiority تفوق
predominancy تفوق
transcendence or cy تفوق
headships تفوق
predominance تفوق
preminence تفوق
preemimence تفوق
hegemony تفوق
supremacy تفوق
ascendency سلطه تفوق
ascendance تفوق برتری
air superiority تفوق هوایی
dominates تفوق یافتن
humdingers تفوق برجسته
humdinger تفوق برجسته
domination استیلا تفوق
superiority ارشدیت تفوق
dominated تفوق یافتن
excels تفوق جستن بر
excelling تفوق جستن بر
to gain the upper hand تفوق جستن
influence برتری تفوق
influenced برتری تفوق
influences برتری تفوق
influencing برتری تفوق
ascendancy سلطه تفوق
overmatch تفوق یافتن
vantage تفوق فرصت
excelled تفوق جستن بر
masterdom تسلط تفوق
dominate تفوق یافتن
fire superiority تفوق اتش
excel تفوق جستن بر
ultramontane تفوق مطلق پاپ
outnumbered با تعدادزیادتر تفوق یافتن بر
scscalable تفوق پذیر بالارفتنی
prepotency غلبه تفوق بسیار
out maneuver تفوق جستن در مانور
insurmountably بطور غیرقابل تفوق
insurmountable غیر قابل تفوق
prevalence تفوق درجه شیوع
outnumbers با تعدادزیادتر تفوق یافتن بر
outnumber با تعدادزیادتر تفوق یافتن بر
outnumbering با تعدادزیادتر تفوق یافتن بر
superable تفوق یافتنی فائق شدنی
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
white supremacy تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
henpeck سعی کردن برای تفوق یافتن
goodness خوبی
nicety خوبی
Excellencies خوبی
Excellency خوبی
niceties خوبی
primeness خوبی
niceness خوبی
goodliness خوبی
charmingness خوبی
agreeability خوبی
admirableness خوبی
agreeableness خوبی
wellness خوبی
ultramontanism سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
a nice guy آدم خوبی
the work was well paid پول خوبی
poverty is a good test خوبی است
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
graces زیبایی خوبی
the watch is warranted خوبی ساعت
a nice guy مرد خوبی
our library is well stocked خوبی دارد
graced زیبایی خوبی
bovarism بوواری خوبی
epicurus و خوبی است
fineness لطافت خوبی
grace زیبایی خوبی
good wishes ارزوی خوبی
lambhood بره خوبی
as good as بهمان خوبی
gracing زیبایی خوبی
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
maintained به خوبی مراقبت شده
maintain به خوبی مراقبت شده
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
maintains به خوبی مراقبت شده
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
What find bath. عجب حمام خوبی است
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com