English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. خوب حقه زدی ( سوار کردی )
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
kurdish کردی
orbicularity کردی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
You did well. Good for you. خوب کردی
kurdistan قالیچه کردی
inside kick and overarm control لنگ کردی
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
How much did you spend? تو چقدر خرج کردی؟
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
Touché! خوب تلافی کردی! [در بحثی]
There you go again ! باز که دوباره شروع کردی !
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
He is not such a fool as you assuoed . آنطور که فرض کردی احمق نیست
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
cavalry man سوار در سوار نظام
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Damn it, you are late again! لعنتی باز تو دیر کردی. [دیر آمدی]
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
outside ofa horse سوار
in the saddle سوار
horseback سوار
pieces سوار
piece سوار
boarded سوار
board سوار
horsewomen سوار
horsewoman سوار
trooper سوار
troopers سوار
cavalier سرباز سوار
mounted سوار شده
get in سوار شدن
cavalier اسب سوار
modulation سوار سازی
equitant سوار بر اسب
acheval سوار بر اسب
get on سوار شدن
rider سوار کار
horseman سوار کار
horseman اسب سوار
washine موج سوار زن
cavalry سوار زرهی
vedette قراول سوار
riders سوار کار
equestrienne زن اسب سوار
fabricate سوار کردن
armored cavalry سوار زرهی
on stilts سوار چوب پا
skim boarder موج سوار
horsewoman سوار اسب
chevalier سوار دلاور
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
surfer موج سوار
boot and saddle سوار شوید
Mt سوار شدن
board surfer موج سوار
rigs سوار کردن
boaters زورق سوار
fabricated سوار کردن
horsewomen سوار اسب
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
enchase سوار کردن
bicyclist دوچرخه سوار
biker دوچرخه سوار
biker موتورسیکلت سوار
Mts سوار شدن
horse breaker چابک سوار
horseback سوار براسب
upping سوار براسب سر پا
assemble سوار کردن
assembled سوار کردن
assembles سوار کردن
on shipboard سوار کشتی
upped سوار براسب سر پا
up سوار براسب سر پا
canters سوار اسب
modulate سوار کردن
modulates سوار کردن
reinsman اسب سوار
modulating سوار کردن
mount سوار شدن بر
mount سوار کردن
take up سوار کردن
mounts سوار شدن بر
mounts سوار کردن
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
on board a ship سوار کشتی
tobogganer سورتمه سوار
horse man اسب سوار
equestrian اسب سوار
equestrian چابک سوار
motorist ماشین سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
cyclists دوچرخه سوار
ride سوار شدن
rides سوار شدن
horsemen اسب سوار
tobogganist سورتمه سوار
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
coachload افراد سوار بر درشکه
heavy piece سوار سنگین شطرنج
ridable رام و سوار شدنی
rodeos سوار کاری کردن
rodeos نمایش سوار کاری
surfboat قایق موج سوار
dragon گردان سوار اسبی
dragons گردان سوار اسبی
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
unmounted سوار نشده پیاده
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
staging area منطقه سوار شدن
reinsman سوار کار ماهر
to ride on a horse براسبی سوار شدن
enplane سوار هواپیما شدن
cuirassier سوار زره پوش
to take ship در کشتی سوار کردن
light piece سوار سبک شطرنج
entrain سوار کردن کشیدن
jockey club باشگاه سوار کاران
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
uhlan سوار نیزه دار
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
flatlander موج سوار کم استعداد
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
imbark در کشتی سوار کردن
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
pick up سوار کردن مسافر
mountie پلیس سوار کانادا
embarking درکشتی سوار کردن
cavalry unit یکان سوار نظام
assembles سوار کردن قطعات
to hitchhike مجانی سوار شدن
assemble سوار کردن قطعات
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
set سوار کردن جاانداختن
take on مسافر سوار کردن
to go backpacking مجانی سوار شدن
embark درکشتی سوار کردن
embarks درکشتی سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
jockeys اسب سوار حرفهای
jockey اسب سوار حرفهای
embarked درکشتی سوار کردن
to hitch مجانی سوار شدن
assembled سوار کردن قطعات
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
horse سواراسبی سوار شوید
modulating سوار کردن موج
modulates سوار کردن موج
modulate سوار کردن موج
staging سوار کردن جا دادن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
rodeo نمایش سوار کاری
To mout a horse . سوار اسب شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
rodeo سوار کاری کردن
install سوار کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
remount برگشتن دوباره سوار کردن
in the irons سوار اسب بخصوصی شدن
light horse سوار نظام سبک اسلحه
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
mount سوار شدن قله برامدگی
mounts سوار شدن قله برامدگی
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
mat surfer موج سوار صفحه پلاستیکی
removable قابل سوار و پیاده کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
prance سوار اسب چموش شدن
pranced سوار اسب چموش شدن
prances سوار اسب چموش شدن
bodysurfer موج سوار بدون تخته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com