Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
recoupment
خودداری از پرداخت دین به علت وجود علت قانونی
Other Matches
dishonours
خودداری از پرداخت
dishonouring
خودداری از پرداخت
dishonoured
خودداری از پرداخت
dishonored
خودداری از پرداخت
dishonors
خودداری از پرداخت
dishonour
خودداری از پرداخت
dishonoring
خودداری از پرداخت
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
There's an exception to every rule.
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
privileged communication
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
self command
خودداری
self possession
خودداری
self-control
خودداری
continence
خودداری
forbearance
خودداری
equanimity
خودداری
self control
خودداری
composure
خودداری
abstinence
خودداری
self-possession
خودداری
abstention
خودداری
abstentions
خودداری
forearance
خودداری
abstaining
خودداری کردن
abstain
خودداری کردن
abstained
خودداری کردن
self control
قوه خودداری
hold in
خودداری کردن
holdout
خودداری از بازی
abstains
خودداری کردن
forbore
خودداری کرد
restraint
نگهداری خودداری
restraints
نگهداری خودداری
withold
خودداری کردن از
keep up
خودداری کردن
forborne
خودداری کردن
geuk gei
خودداری کردن
holdouts
خودداری از بازی
legitimate
عذر قانونی قانونی
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimates
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
sit out
خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
self repression
مسک نفس خودداری
to abstain from something
خودداری
[ازدادن رای ]
abstentions
خودداری ازدادن رای
conscientious objection
خودداری از خدمت سربازی
abstention
خودداری ازدادن رای
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
keep a straight face
از خنده خودداری کردن
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
contained
شامل بودن خودداری کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
contains
شامل بودن خودداری کردن
abstain
خودداری داوران ازدادن رای
abstains
خودداری داوران ازدادن رای
abstaining
خودداری داوران ازدادن رای
abstained
خودداری داوران ازدادن رای
contain
شامل بودن خودداری کردن
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
temperance
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
escapism
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
in spite
با وجود
neer do well or well
پی وجود
individuation
وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
personality
وجود
personalities
وجود
presence
وجود
being
وجود
entity
وجود
despite
با وجود
entities
وجود
existences
وجود
existence
وجود
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
to be there
وجود داشتن
exist
وجود داشتن
be
وجود داشتن
viruses
وجود دارد
virus
وجود دارد
quality
وجود خصوصیت
qualities
وجود خصوصیت
persons
وجود ذات
person
وجود ذات
system
اصول وجود
systems
اصول وجود
universe
عالم وجود
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
exists
وجود داشتن
Despite the fact that…
با وجود اینکه
individuality
وجود فردی
from the bottom of one's heart
<idiom>
از اعماق وجود
existed
وجود داشتن
nonetheless
بااین وجود
preexistence
تقدم وجود
fact
وجود مسلم
regardless
با وجود علیرغم
drink hail
گوارای وجود
d. of constitution
نازکی وجود
non ego
غیر وجود
d. constitution
وجود نازک
none the less
با وجود این
pantheist
معتقدبوحدت وجود
pre existence
تقدم وجود
begetter
وجود اور
self assertiveness
ابراز وجود
facts
وجود مسلم
realities
اصالت وجود
reality
اصالت وجود
essence
وجود ماهیت
in spite of that
با وجود این
preexist
قبلا وجود داشتن
and there an end.
و پایان وجود دارد.
cosmology
نظام عالم وجود
cosmologies
نظام عالم وجود
in the face of such odds
با وجود این تفاوت
hydrometeor
وجود بخاراب در هوا
cosmos
نظام عالم وجود
oxaluria
وجود جوهر ترشک
for all that
با وجود همه اینها
know nothing
منکر وجود خدا
neer do well or well
ادم بی وجود یا بی خاصیت
nevertheless
با این وجود علیرغم
hematuria
وجود خون در ادرار
hemoglobinuria
وجود هموگلوبین درادرار
numen
وجود الهی خدا
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
preexistent
دارای تقدم در وجود
animalization
وجود مواد حیوانی
atheism
انکار وجود خدا
begets
سبب وجود شدن
objective
دارای وجود خارجی
objectives
دارای وجود خارجی
pantheism
ایین وحدت وجود
beget
سبب وجود شدن
begetting
سبب وجود شدن
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
reacting
تغییر به علت وجود یک ماده
reacts
تغییر به علت وجود یک ماده
trichotomy
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
reacted
تغییر به علت وجود یک ماده
water exists in three phases
اب درسه نمود وجود دارد
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
converging
تقارب خطوط وجود تشابه
converged
تقارب خطوط وجود تشابه
converge
تقارب خطوط وجود تشابه
react
تغییر به علت وجود یک ماده
groove
[فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
agnostic
عرفای منکر وجود خدا
phosphaturia
وجود فوسفات زیاد در پیشاب
agnostics
عرفای منکر وجود خدا
Is there drinking water?
آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
converges
تقارب خطوط وجود تشابه
pantheism
همه خدایی وحدت وجود
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
Is there electricity?
آیا برق وجود دارد؟
cosmogonic
وابسته به خلقت عالم وجود
fetched
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com