Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
Other Matches
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
tackle
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
tackles
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
stayed
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
stops
نگاه داشتن
stopping
نگاه داشتن
stopped
نگاه داشتن
stop
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
to give support to
نگاه داشتن
refrain
نگاه داشتن
stay
نگاه داشتن
refrained
نگاه داشتن
holds
نگاه داشتن
refraining
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
refrains
نگاه داشتن
preservatize
نگاه داشتن
keeps
نگاه داشتن
hold
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
wedges
باگوه نگاه داشتن
to keep in
روشن نگاه داشتن
hold down
مطیع نگاه داشتن
wedged
باگوه نگاه داشتن
commemorate
بیادگار نگاه داشتن
journalize
دفترروزانه نگاه داشتن
to keep at bay
معطل نگاه داشتن
to keep down
پایین نگاه داشتن
keep on
بازهم نگاه داشتن
inurn
در فرف نگاه داشتن
shrouded
در زیرحجاب نگاه داشتن
wedge
باگوه نگاه داشتن
wedging
باگوه نگاه داشتن
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
shroud
در زیرحجاب نگاه داشتن
impark
در محوطه نگاه داشتن
to keep away
دور نگاه داشتن
freeze
ثابت نگاه داشتن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to keep on
روشن نگاه داشتن
to behave oneself
ادب نگاه داشتن
on ice
<idiom>
دور نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
commemorates
بیادگار نگاه داشتن
stunts
کوتاه نگاه داشتن
stunting
کوتاه نگاه داشتن
hides
مخفی نگاه داشتن
commemorating
بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin
بی مصرف نگاه داشتن
hide
مخفی نگاه داشتن
commemorated
بیادگار نگاه داشتن
stunt
کوتاه نگاه داشتن
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep on file
درپرونده نگاه داشتن
enwomb
در رحم نگاه داشتن
to hold in trust
بطورامانت نگاه داشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
freezes
ثابت نگاه داشتن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
smother
در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorate
نگاه داشتن جشن گرفتن
spare
برای یدکی نگاه داشتن
hold over
برای اینده نگاه داشتن
smothers
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered
در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
smothering
در دل نگاه داشتن خفه شدن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
spared
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
to rein up
جلو اسب را نگاه داشتن
Keep somebody at bay
<idiom>
[کسی را دور نگاه داشتن]
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
spared
برای یدکی نگاه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorating
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates
نگاه داشتن جشن گرفتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
commemorated
نگاه داشتن جشن گرفتن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
pawl
باگیره یاعایق نگاه داشتن
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
pinfold
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
outrigger
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glances
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
to rangeoneself
خودرا
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to dress up
خودرا اراستن
to a onself
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
to d. oneself up
خودرا گرفتن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
flattens
روحیه خودرا باختن
flatten
روحیه خودرا باختن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
to breakin
خودرا داخل کردن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
mince
حرف خودرا خوردن
insconce
خودرا جای دادن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
pontify
خودرا مقدس نمودن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
minces
حرف خودرا خوردن
self assertion
خودرا جلو اندازی
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com