English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
six by six خودروی شش در شش نوعی خودرو شش چرخ
Other Matches
six by four خودرو شش در چهار خودروی شش چرخ
bulk petroleum conversion kit جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
scout car خودروی دیده وری خودروی شناسایی زرهی
straddle truck نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
taxiing تاکسی یا خودروی
taxied تاکسی خودروی
taxies تاکسی خودروی
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
taxied تاکسی یا خودروی
combat vehicle خودروی رزمی
armored vehicle خودروی زرهی
armored vehicle خودروی زرهدار
taxies تاکسی یا خودروی
taxiing تاکسی خودروی
taxi تاکسی خودروی
taxi تاکسی یا خودروی
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
his own car [car of his own] خودروی خودش [مرد]
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
Just check out the new sports car model! نگاه بکن به مدل تازه خودروی کورسی !
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
mat زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
mats زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
adventive خودرو
autos :خودرو
self propelled خودرو
self propelling خودرو
four by four خودرو 4 در 4
self grown خودرو
vehicle خودرو
automobile خودرو
self driven خودرو
auto :خودرو
motor vehicle خودرو
automobiles خودرو
automotive خودرو
locomobile خودرو
vehicles خودرو
moving staircase پلکان خودرو
escalators پلکان خودرو
escalator پلکان خودرو
escalator پلکان خودرو
motor cars گردونه خودرو
motor car گردونه خودرو
automobiles ماشین خودرو
vehicular مربوط به خودرو
propeller گاردان خودرو
bumper bar سپر خودرو
automobile ماشین خودرو
moving stairway پلکان خودرو
to use the car با خودرو رفتن
wildwood جنگل خودرو
truck vehicle خودرو نظامی
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
tank vehicle خودرو تانکر
tank transporter خودرو مازتانک بر
caterpillar truck خودرو هزارپا
chasis شاسی خودرو
scout car خودرو دیده ور
deep jeep خودرو زیرابی
propeller shaft گاردان خودرو
drive screw پیچ خودرو
personnel carrier خودرو نفربر
motor vehicle خودرو موتوری
motorcar خودرو سواری
locomobile گردونه خودرو
to ride in the car با خودرو رفتن
to turn [to turn off] [to make a turn] پیچیدن [با خودرو]
ammunition carrier خودرو مهمات کش
liftruck خودرو بالابر
weedy هرز خودرو
unladen weight وزن ناخالص خودرو
windshields شیشه جلو خودرو
short wheel خودرو شاسی کوتاه
signal علامت راهنمای خودرو
windshield شیشه جلو خودرو
[spider-type] lug wrench [American E] آچار چرخ خودرو
full tracked خودرو تمام شنی
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
cross bar wrench آچار چرخ خودرو
signaled علامت راهنمای خودرو
signalled علامت راهنمای خودرو
low beams [beam light] [American English] نور پایین [خودرو]
rollover چپ شدن خودرو یاوسیله
propeller joint چهارشاخه گاردان خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
wheel brace آچار چرخ خودرو
oil pan جعبه کارتر خودرو
combat tire تایر جنگی خودرو
dimmed headlights [lights] [American English] نور پایین [خودرو]
lift truck خودرو دارای جرثقیل
high beam [American English] نور بالا [در خودرو]
payload بازده خودرو یا دستگاه
payloads بازده خودرو یا دستگاه
dipped beams [beam light] [British English] نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English] نور پایین [خودرو]
high gear دنده قوی خودرو
trunk [American E] صندوق چمدان [خودرو]
boot [British E] صندوق چمدان [خودرو]
unladen weight وزن کامل خودرو
moving staircases پلکان های خودرو
full beam نور بالا [در خودرو]
technical inspection معاینه فنی [خودرو]
escalators پلکان های خودرو
moving stairways پلکان های خودرو
moving stairs {pl} پلکان های خودرو
loading list لیست بارگیری خودرو
loading plan طرح بارگیری خودرو
upper beam headlights نور بالا [در خودرو]
automotive مربوط به وسایل نقلیه خودرو
to go into the ditch با خودرو به خندق جاده رفتن
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
Carpool هم سفری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a ride with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
wilding گیاه یا میوه خودرو وحشی
curb weight وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
mileage مسافت طی شده به وسیله خودرو
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
travelling crane جرثقیل رونده بارانگیز خودرو
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
car passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
gradeability قابلیت عبور خودرو از شیبها
dome light چراغ بالای طاق خودرو
endgate درب عقب [خودرو شناسی]
motor transport حمل ونقل به وسیله خودرو
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
car passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
laden weight وزن کلی خودرو با بار
to leave on روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
trailer brake system دستگاه ترمز تریلر [فناری خودرو]
choke خفه کردن ساسات خودرو چوک
tank recovery vehicle خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
dome کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
domes کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
less than carload وزن باراضافه از فرفیت تناژ خودرو
half track خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
choked خفه کردن ساسات خودرو چوک
tracklaying زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
She swerved sharply to avoid hitting a dog. او [زن] ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
compass course مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
to swerve a car <idiom> با خودرو ویراژ دادن [اصطلاح روزمره]
chokes خفه کردن ساسات خودرو چوک
skate mount پایه دوار مسلسل روی خودرو
trucked خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
speedograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
trucking خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
trailer خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
trailers خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
center disc [disk wheel] دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
trucks خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
tachograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
unprompted ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
panel truck یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
crashed سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
four by four خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
crashingly سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
crashing سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
truck خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
mileage on departure [arrival] اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت [ورود] خودرو
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
droning خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
drones خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
drone خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
droned خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
typical نوعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com