English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (5 milliseconds)
English Persian
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
Who knows?You never can tell. کسی چه می داند ؟
Who knows what the end wI'll be? عاقبت کاررا کی می داند ؟
in my f. به ایین سوگند خدامی داند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
incarnationist کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
She considers it beneath her dignity to work . کار کردن را کسر شأن خود می داند
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
itself خودش
herself خودش
himself خودش
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
it tells its own tale از خودش پیداست
in his own hand writing بخط خودش
on/upon one's head <idiom> برای خودش
in his own similitude بصورت خودش
to his own profit بفایده خودش
number one <idiom> برای دل خودش
herself خود ان زن خودش را
in his own similitude مانند خودش
in his own name به اسم خودش
in his own name بخاطر خودش
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
He is behind it . He is at the bottom of it. زیر سر خودش است
Hear it in his own words. از زبان خودش بشنوید
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
It is her all right. خود خودش است
There he is in the flesh. there he is as large as life. خودش حی وحاضر است
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
his hat cover his fanily خودش است و کلاهش
his own car [car of his own] خودروی خودش [مرد]
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
he pays his own money پولش را خودش میدهد
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
She only thinks of her self . she is self – centered. فقط بفکر خودش است
The letter is in his own handwriting . نامه بخط خودش است
all his g.are swans غازهای خودش همه غوهستند
He fabcies himself as a writer (author). به خیال خودش نویسنده است
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
It is the work of her enemies . کار دست خودش داد
He lowered himself in the esteem of his friends. خودش را از چشم دوستانش انداخت
He fouled his reputation . گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation تلقیح کسی با مایه بدن خودش
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. زمانی برای خودش آدمی بود
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
get what's coming to one <idiom> هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He's back to his usual self. او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He went underground to avoid arrest. او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
breezed تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
primed عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
fricandeau گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breeze تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
prime عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
breezing تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He did away with himself . کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezes تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
automatics آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
fractal <adv.> <noun> شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powered اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing کار کار خودش است
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com