Dictiornary-Farsi | خوراک رایگان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان


Other Matches

freeware	نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
freecost	رایگان
free of charge	رایگان
gratis	رایگان
gratuitous	رایگان
he received a fire treatment	رایگان
gratuitousness	رایگان بودن
free of shipping costs <adj.>	حمل رایگان
postage-free <adj.>	حمل رایگان
frees	رایگان سخاوتمندانه
free good	کالای رایگان
freeing	رایگان سخاوتمندانه
freed	رایگان سخاوتمندانه
free	رایگان سخاوتمندانه
free shipping <adj.>	حمل رایگان
postage-free <adj.>	ارسال رایگان
free of forwarding costs <adj.>	حمل رایگان
free of forwarding costs <adj.>	ارسال رایگان
in memory of <idiom>	به صورت رایگان
delivery free	تحویل رایگان
free shipping <adj.>	ارسال رایگان
free of shipping costs <adj.>	ارسال رایگان
freely	بطور ازاد یا رایگان
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
dispensary	محلی که به تهی دستان داروی رایگان داده میشود
dispensaries	محلی که به تهی دستان داروی رایگان داده میشود
for peanuts [and for chicken feed] <idiom>	چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for next to nothing <idiom>	چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
victuals	خوراک
viands	خوراک
chows	خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
tucker	خوراک
messmate	هم خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
tacking	خوراک
tacks	خوراک
meats	خوراک
faring	خوراک
fares	خوراک
fare	خوراک
nutrition	خوراک
butterpump	غم خوراک
messes	:یک خوراک
mess	:یک خوراک
repasts	خوراک
repast	خوراک
fared	خوراک
meat	خوراک
chow	خوراک
food	خوراک
feed	خوراک
feeds	خوراک
nutriments	خوراک
nutriment	خوراک
at mess	سر خوراک
nourishment	خوراک
foods	خوراک
intakes	خوراک
intake	خوراک
keep	خوراک
keeps	خوراک
eating house	خوراک پزخانه
feeder	خوراک دهنده
aliment	خوراک دادن
chop house	خوراک خانه
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
to give to eat	خوراک دادن
feeders	خوراک دهنده
timbale	خوراک دلمه
autotroph	خوراک ساز
feedstuff	خوراک حیوانات
food gathering	خوراک اوری
support [nourish, feed]	خوراک دادن
preparation of food	تهیه خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
sitophobia	خوراک هراسی
slipslop	خوراک ابکی
food stamp	تمبر خوراک
eating	خوش خوراک
to d. up	خوراک گذاردن
eating	خورد و خوراک
viand	خوراک ماکولات
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
food stamps	تمبر خوراک
health food	خوراک بهداشتی
frugal food	خوراک ساده
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
plats du jour	خوراک روز
heterotroph	خوراک گیر
plat du jour	خوراک روز
junk foods	گنده خوراک
junk food	گنده خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
kingfisher	ماهی خوراک
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
dosage	یک خوراک دارو
hors d'oeuvres	پیش خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
grub	خوراک خواربار
slops	خوراک ابکی
recipes	خوراک دستور
recipe	خوراک دستور
dishes	سینی خوراک
dish	سینی خوراک
suave	خوش خوراک
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
regale	خوراک لذیذ
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
regaling	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
doses	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
gourmets	خوراک شناس
nourish	خوراک دادن
gourmet	خوراک شناس
feeds	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
snack	خوراک سرپایی
feed	خوراک علوفه
menus	فهرست خوراک
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک مختصر
menu	فهرست خوراک
nourished	خوراک دادن
nourishes	خوراک دادن
dosages	یک خوراک دارو
sanguification	تبدیل خوراک بخون
receiver	جعبه خوراک دهنده
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
doze	دوز یک خوراک دارو
thropholyt	لایه خوراک کاه
throphogen	لایه خوراک ساز
dozed	دوز یک خوراک دارو
piece deresistance	بخش عمده خوراک
dozes	دوز یک خوراک دارو
pitch into	به خوراک حمله کردن
dozing	دوز یک خوراک دارو
revalenta	خوراک عدس واردجو
rotisserie	مغازه خوراک پزی
trencherman	ادم خوش خوراک
fast food	تند خوراک تندکار
receivers	جعبه خوراک دهنده
receivers	دستگاه خوراک دهنده
recipes	دستور خوراک پزی
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
hopper	محفظه خوراک دستگاه
helping	یک وعده یا پرس خوراک
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
convenience foods	خوراک پیش پخته
convenience food	خوراک پیش پخته
nosh	خوراک سبک خوردن
recipe	دستور خوراک پزی
heaters	چراغ خوراک پزی
vegetable diet	خوراک سبزی دار
receiver	دستگاه خوراک دهنده
dosing	خوراک دوا یا شربت
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
Primuses	چراغ خوراک پزی
feed belt	نوار خوراک دهنده
feeding group	قسمت خوراک دهنده
dose	خوراک دوا یا شربت
Primus	چراغ خوراک پزی
dosed	خوراک دوا یا شربت
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
cookers	چراغ خوراک پزی
gratin	خوراک ته دیم دار
cooker	چراغ خوراک پزی
doses	خوراک دوا یا شربت
kitchen	محل خوراک پزی
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens	محل خوراک پزی
holozoic	جانور خوراک گیر
cuisine	روش اشپزی خوراک
kitchener	بخاری خوراک پزی
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
heater	چراغ خوراک پزی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
larder	گنجه خوراک خوراکی
larders	گنجه خوراک خوراکی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه