Dictiornary-Farsi | خوراک سبزی دار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
vegetable diet	خوراک سبزی دار


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
green stuff	سبزی
green meat	سبزی
green jaundice	سبزی
veg	سبزی
virescence	سبزی
greenless	بی سبزی
greenness	سبزی
greenth	سبزی
legume	سبزی
vegetable	سبزی
viridity	سبزی
greenery	سبزی
greenstuff	سبزی
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
fawner	سبزی پاک کن
coster	سبزی فروش
vegetable soup	سوپ سبزی
pot herb	سبزی پختنی
greengrocers	سبزی فروش
greengrocer	سبزی فروش
viridescence	میل به سبزی
verdancy	حالت سبزی
wrack	اشغال سبزی
green vegetable	سبزی خوراکی
obsequious	سبزی پاک کن
greengrocery	سبزی فروشی
vegetably	بشکل سبزی
vegetably	سبزی وار
verdure	تازگی سبزیجات سبزی
maket garden	باغ سبزی کاری
What vegetables do you have?	چه سبزی هایی دارید؟
virescence	سبزی غیرعادی دربرگهای گل
pickler	پیازترشی سبزی ترشی
buble and squeak	قیمه با سبزی یا کلم
fawning	دم لابه سبزی پاک کنی
fawningly	ازروی سبزی پاک کنی
minestrone	سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
olla	یکجور اش سبزی دار دراسپانی
garden stuff	حاصل باغ :سبزی ومیوه
costermonger	سبزی فروش دوره گرد
the greenish hue of blue	حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
borsch	نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
borscht	نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
flatteringly	متملقانه ازروی سبزی پاک کنی
Cooked vegetables digest easily.	سبزی پخته زود هضم است.
olericulture	سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
gallows bird	کسی که سرش بوی قرمه سبزی میدهد
green bice	رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
gonidium	یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
pearlies	جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
nutrition	خوراک
viands	خوراک
fared	خوراک
fare	خوراک
fares	خوراک
faring	خوراک
tucker	خوراک
tack	خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
mess	:یک خوراک
repast	خوراک
repasts	خوراک
messes	:یک خوراک
victuals	خوراک
tacks	خوراک
tacking	خوراک
tacked	خوراک
at mess	سر خوراک
intake	خوراک
feed	خوراک
nutriments	خوراک
nutriment	خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
nourishment	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
messmate	هم خوراک
feeds	خوراک
intakes	خوراک
food	خوراک
foods	خوراک
butterpump	غم خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
keeps	خوراک
keep	خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
sitophobia	خوراک هراسی
at meat	سر خوراک یا غذا
meal time	موقع خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
autotroph	خوراک ساز
heterotroph	خوراک گیر
meal time	وقت خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
piece de resistance	خوراک اصلی
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
timbale	خوراک دلمه
to d. up	خوراک گذاردن
to give to eat	خوراک دادن
feeders	خوراک دهنده
feeder	خوراک دهنده
insects	کرم خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
eating house	خوراک پزخانه
junk food	گنده خوراک
slipslop	خوراک ابکی
feedstuff	خوراک حیوانات
insect	کرم خوراک
kingfisher	ماهی خوراک
menu	فهرست خوراک
dish	سینی خوراک
dishes	سینی خوراک
treat	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
recipes	خوراک دستور
slops	خوراک ابکی
dosage	یک خوراک دارو
hors d'oeuvre	پیش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
treated	خوراک رایگان
suave	خوش خوراک
grub	خوراک خواربار
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
menus	فهرست خوراک
support [nourish, feed]	خوراک دادن
aliment	خوراک دادن
snack	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snacks	خوراک سرپایی
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
grubbed	خوراک خواربار
plat du jour	خوراک روز
health food	خوراک بهداشتی
food stamps	تمبر خوراک
food stamp	تمبر خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
dose	یک خوراک دارو
cannon fodder	خوراک توپ
nourish	خوراک دادن
eating	خوش خوراک
dosed	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
eating	خورد و خوراک
doses	یک خوراک دارو
health foods	خوراک بهداشتی
junk foods	گنده خوراک
viand	خوراک ماکولات
grubs	خوراک خواربار
chop house	خوراک خانه
regale	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
plats du jour	خوراک روز
nourishes	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
dosages	یک خوراک دارو
feed	خوراک دادن
kitchener	بخاری خوراک پزی
convenience food	خوراک پیش پخته
convenience foods	خوراک پیش پخته
kickshaw	خوراک خوش مزه
trencherman	ادم خوش خوراک
sanguification	تبدیل خوراک بخون
piece deresistance	بخش عمده خوراک
revalenta	خوراک عدس واردجو
nosh	خوراک سبک خوردن
pitch into	به خوراک حمله کردن
fast food	تند خوراک تندکار
throphogen	لایه خوراک ساز
thropholyt	لایه خوراک کاه
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
rotisserie	مغازه خوراک پزی
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
dosed	خوراک دوا یا شربت
dose	خوراک دوا یا شربت
heaters	چراغ خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
doze	دوز یک خوراک دارو
receiver	جعبه خوراک دهنده
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
doses	خوراک دوا یا شربت
dosing	خوراک دوا یا شربت
kitchen	محل خوراک پزی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
larder	گنجه خوراک خوراکی
larders	گنجه خوراک خوراکی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه