Dictiornary-Farsi | خوراک علوفه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک علوفه


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
fodder	علوفه
foraging	علوفه
forage	علوفه
stover	علوفه
keeping	علوفه
foraged	علوفه
provender	علوفه
forages	علوفه
feedstuff	علوفه
fodder	علوفه دادن
hay loft	انبار علوفه
soilage	علف تازه علوفه حیوانات
wheat eel	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
wheatworm	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
keeps	خوراک
faring	خوراک
fares	خوراک
fare	خوراک
nutriment	خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
keep	خوراک
nutrition	خوراک
food	خوراک
repast	خوراک
chows	خوراک
foods	خوراک
chow	خوراک
repasts	خوراک
victuals	خوراک
at mess	سر خوراک
tack	خوراک
feeds	خوراک
tacked	خوراک
butterpump	غم خوراک
feed	خوراک
nutriments	خوراک
tacking	خوراک
tacks	خوراک
viands	خوراک
intakes	خوراک
intake	خوراک
tucker	خوراک
fared	خوراک
meat	خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
nourishment	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
messmate	هم خوراک
meats	خوراک
grub	خوراک خواربار
doses	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
timbale	خوراک دلمه
to d. up	خوراک گذاردن
slipslop	خوراک ابکی
to give to eat	خوراک دادن
dosed	یک خوراک دارو
feeders	خوراک دهنده
kingfisher	ماهی خوراک
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
autotroph	خوراک ساز
heterotroph	خوراک گیر
chop house	خوراک خانه
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
eating house	خوراک پزخانه
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
nourish	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
nourishes	خوراک دادن
sitophobia	خوراک هراسی
eating	خوش خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
queasiness	سنگینی خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
feeder	خوراک دهنده
piece de resistance	خوراک اصلی
feedstuff	خوراک حیوانات
menus	فهرست خوراک
gourmet	خوراک شناس
gourmets	خوراک شناس
dish	سینی خوراک
dishes	سینی خوراک
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
recipes	خوراک دستور
slops	خوراک ابکی
support [nourish, feed]	خوراک دادن
aliment	خوراک دادن
snack	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snacks	خوراک سرپایی
menu	فهرست خوراک
feed	خوراک دادن
feeds	خوراک دادن
hors d'oeuvre	پیش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
viand	خوراک ماکولات
junk food	گنده خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
health food	خوراک بهداشتی
food stamps	تمبر خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
food stamp	تمبر خوراک
eating	خورد و خوراک
dosage	یک خوراک دارو
cannon fodder	خوراک توپ
dosages	یک خوراک دارو
boarding house	خوابگاه و خوراک
dose	یک خوراک دارو
regaling	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
plat du jour	خوراک روز
junk foods	گنده خوراک
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
plats du jour	خوراک روز
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
suave	خوش خوراک
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
trencherman	ادم خوش خوراک
gratin	خوراک ته دیم دار
kitchener	بخاری خوراک پزی
vegetable diet	خوراک سبزی دار
rotisserie	مغازه خوراک پزی
piece deresistance	بخش عمده خوراک
thropholyt	لایه خوراک کاه
convenience food	خوراک پیش پخته
pitch into	به خوراک حمله کردن
nosh	خوراک سبک خوردن
kickshaw	خوراک خوش مزه
throphogen	لایه خوراک ساز
fast food	تند خوراک تندکار
holozoic	جانور خوراک گیر
revalenta	خوراک عدس واردجو
convenience foods	خوراک پیش پخته
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
feeding group	قسمت خوراک دهنده
Primuses	چراغ خوراک پزی
dose	خوراک دوا یا شربت
cuisine	روش اشپزی خوراک
larder	گنجه خوراک خوراکی
larders	گنجه خوراک خوراکی
heaters	چراغ خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
sanguification	تبدیل خوراک بخون
dozed	دوز یک خوراک دارو
dosed	خوراک دوا یا شربت
doses	خوراک دوا یا شربت
cookers	چراغ خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens	محل خوراک پزی
kitchen	محل خوراک پزی
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
Primus	چراغ خوراک پزی
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
dosing	خوراک دوا یا شربت
doze	دوز یک خوراک دارو
recipes	دستور خوراک پزی
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
receivers	دستگاه خوراک دهنده
recipe	دستور خوراک پزی
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
helping	یک وعده یا پرس خوراک
hopper	محفظه خوراک دستگاه
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
feed belt	نوار خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacy	نازک بینی خوراک لذیذ
haricot	خوراک راگو با لوبیا سبز
haricots	خوراک راگو با لوبیا سبز
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
gormand	خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
delicacies	نازک بینی خوراک لذیذ
gourmet	خبره خوراک شراب شناس

feed