Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
ramekin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
ramequin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
Other Matches
scrapple
خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
souffles
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
souffle
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
soufflTs
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
gastronome
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
combined influence mine
مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
whey
پنیر اب
whey
اب پنیر
wheyey
اب پنیر
cheese
پنیر
cheeses
پنیر
serum
اب پنیر
serums
اب پنیر
acarid
کرم پنیر
chessecake
کیک پنیر
whry
اب پنیر پنیراب
kebbuck
تکه پنیر
kebbock
تکه پنیر
joint grass
علف پنیر
rennet
پنیر مایه
casein
پنیر بی چربی
cheese mite
کرم پنیر
mites
کرم پنیر
cheesemonger
پنیر فروش
cheese monger
پنیر فروش
cheddar
نوعی پنیر
mite
کرم پنیر
malvaceae
پنیر کیان
macaroni cheese
ماکارونی با سس پنیر
cheddars
نوعی پنیر
gorgonzola
نوعی پنیر چرب
kebbock
قالب بزرگ پنیر
maggot
کرم پنیر خرمگس
maggots
کرم پنیر خرمگس
kebbuck
قالب بزرگ پنیر
white meat
فرآوردهی شیری پنیر
cheese on toast
نان تست با پنیر
the food was smoked
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
cottage cheese
نوعی پنیر دلمه شده
cheesecloth
پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
sago
شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود پنیر خرما
hibiscus
هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
hibiscuses
هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
alpha pegasi
مرکب الفرس متن الفرس مرکب
liederkranz
پنیر تند ودارای بوی تند
chows
خوراک
feeds
خوراک
feed
خوراک
messmate
هم خوراک
oligotrophic
کم خوراک
pabulum
خوراک
nutriment
خوراک
foods
خوراک
passage money
خوراک
food
خوراک
nutriments
خوراک
nourishment
خوراک
keep
خوراک
keeps
خوراک
chow
خوراک
tacks
خوراک
intake
خوراک
tucker
خوراک
viands
خوراک
victuals
خوراک
butterpump
غم خوراک
at mess
سر خوراک
repast
خوراک
repasts
خوراک
mess
:یک خوراک
messes
:یک خوراک
intakes
خوراک
tacked
خوراک
fared
خوراک
tack
خوراک
faring
خوراک
fares
خوراک
meat
خوراک
meats
خوراک
tacking
خوراک
fare
خوراک
nutrition
خوراک
recipes
خوراک دستور
insect
کرم خوراک
kingfisher
ماهی خوراک
hors d'oeuvres
پیش خوراک
feeders
خوراک دهنده
hors d'oeuvre
پیش خوراک
nourishes
خوراک دادن
slops
خوراک ابکی
nourish
خوراک دادن
nourished
خوراک دادن
regaled
خوراک لذیذ
insects
کرم خوراک
suave
خوش خوراک
feeder
خوراک دهنده
grub
خوراک خواربار
grubbed
خوراک خواربار
grubs
خوراک خواربار
regale
خوراک لذیذ
regales
خوراک لذیذ
regaling
خوراک لذیذ
dosage
یک خوراک دارو
chop house
خوراک خانه
eating house
خوراک پزخانه
feedstuff
خوراک حیوانات
food gathering
خوراک اوری
at meat
سر خوراک یا غذا
autotroph
خوراک ساز
heterotroph
خوراک گیر
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
dosing
یک خوراک دارو
doses
یک خوراک دارو
frugal food
خوراک ساده
dosed
یک خوراک دارو
dose
یک خوراک دارو
dosages
یک خوراک دارو
recipe
خوراک دستور
snack
خوراک سرپایی
eating
خورد و خوراک
eating
خوش خوراک
sitophobia
خوراک هراسی
food stamp
تمبر خوراک
food stamps
تمبر خوراک
queasiness
سنگینی خوراک
slipslop
خوراک ابکی
health food
خوراک بهداشتی
health foods
خوراک بهداشتی
junk food
گنده خوراک
junk foods
گنده خوراک
plat du jour
خوراک روز
plats du jour
خوراک روز
cannon fodder
خوراک توپ
boarding houses
خوابگاه و خوراک
snacks
خوراک مختصر
snacks
خوراک سرپایی
timbale
خوراک دلمه
to d. up
خوراک گذاردن
to give to eat
خوراک دادن
viand
خوراک ماکولات
menus
فهرست خوراک
menu
فهرست خوراک
boarding house
خوابگاه و خوراک
feed
خوراک دادن
feed
خوراک علوفه
feeds
خوراک علوفه
feeds
خوراک دادن
snack
خوراک مختصر
gourmets
خوراک شناس
aliment
خوراک دادن
meal time
موقع خوراک
meal time
وقت خوراک
dish
سینی خوراک
treated
خوراک رایگان
dishes
سینی خوراک
treat
خوراک رایگان
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
treats
خوراک رایگان
gourmet
خوراک شناس
preparation of food
تهیه خوراک
piece de resistance
خوراک اصلی
larders
گنجه خوراک خوراکی
dosed
خوراک دوا یا شربت
spaghetti
خوراک رشته فرنگی
nosh
خوراک سبک خوردن
to eat one's mutton
یا کسی خوراک خوردن
dose
خوراک دوا یا شربت
larder
گنجه خوراک خوراکی
cuisine
روش اشپزی خوراک
chili
خوراک لوبیای پر ادویه
doses
خوراک دوا یا شربت
fast food
تند خوراک تندکار
kitchen
محل خوراک پزی
chilies
خوراک لوبیای پر ادویه
chilli
خوراک لوبیای پر ادویه
convenience foods
خوراک پیش پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
chillies
خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens
محل خوراک پزی
cooker
چراغ خوراک پزی
cookers
چراغ خوراک پزی
dosing
خوراک دوا یا شربت
Primus
چراغ خوراک پزی
Primuses
چراغ خوراک پزی
trencherman
ادم خوش خوراک
recipes
دستور خوراک پزی
he cannot earn his own keep
اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
gratin
خوراک ته دیم دار
receiver
دستگاه خوراک دهنده
hoppers
محفظه خوراک دستگاه
hopper
محفظه خوراک دستگاه
revalenta
خوراک عدس واردجو
rotisserie
مغازه خوراک پزی
sanguification
تبدیل خوراک بخون
feeding group
قسمت خوراک دهنده
holozoic
جانور خوراک گیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com