Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
intercrystalline corrosion
خوردگی کریستالی
Other Matches
hair crack
شکاف خوردگی ترک خوردگی
crystal transducer
کریستالی
crystal lattice
شبکه کریستالی
crystal lattic
شبکه کریستالی
crystal pickup
پیک اپ کریستالی
crystal plane
سطح کریستالی
crystal set
اشکارساز کریستالی
piezo electric loudspeaker
بلندگوی کریستالی
transistors
تقویت کننده کریستالی
transistor
تقویت کننده کریستالی
crystal oscillator
نوسان ساز کریستالی
crystalline structure
سازه بلوری ساختمان کریستالی
decalescence point
دمایی که در ان تغییر شکل کریستالی در فولاد صورت میگیرد
liquid crystal display colour pigmented
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
wear
خوردگی
wears
خوردگی
chafes
خوردگی
corrosion
خوردگی
chafe
خوردگی
chafing
خوردگی
erosion-corrosion
خوردگی
abrasions
خوردگی
erosion
خوردگی
abrasion
خوردگی
corrsion
خوردگی
electrolytic corrosion
خوردگی الکترولیتی
ricked
پیچ خوردگی
rick
پیچ خوردگی
fissuration
ترک خوردگی
electrochemical corrosion
خوردگی الکتروشیمیایی
disbandment
برهم خوردگی
shrinkage
چروک خوردگی
cracking
ترک خوردگی
collission
بهم خوردگی
graphitic corrosion
خوردگی گرافیتی
galvanic corrosion
خوردگی گالوانیکی
induration
پینه خوردگی
crossing out
قلم خوردگی
inurement
پینه خوردگی
folium
چین خوردگی
backfall
زمین خوردگی
kink
پیچ خوردگی
erosion corrosion
خوردگی- فرسودگی
cancellation
قلم خوردگی
ricks
پیچ خوردگی
ricking
پیچ خوردگی
muss
بهم خوردگی
wrinkle
چین خوردگی
wrinkling
چین خوردگی
wrinkles
چین خوردگی
fractions
ترک خوردگی
fraction
ترک خوردگی
corrosive action
اثر خوردگی
screws
پیچ خوردگی
screw
پیچ خوردگی
uneasiness
بهم خوردگی
folding
چین خوردگی
torsion
پیچ خوردگی
surface corrosion
خوردگی سطحی
vermiculation
کرم خوردگی
turmoil
بهم خوردگی
indisposedness
بهم خوردگی
pliature
چین خوردگی
twists
پیچ خوردگی
twisting
پیچ خوردگی
twist
پیچ خوردگی
queasiness
بهم خوردگی
rancidity
باد خوردگی
ruga
تاب خوردگی
rugosity
چروک خوردگی
hot crack
ترک خوردگی گرم
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
stress corrosion
خوردگی در اثر تنش
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
worm hole
جای کرم خوردگی
turn one's stomach
<idiom>
باعث حال به هم خوردگی
trainsick
دچاربهم خوردگی حال
amusements
فریب خوردگی پذیرایی
cavity
کرم خوردگی دندان
caries
کرم خوردگی دندان
turn
پیچ خوردگی قرقره
revolts
بهم خوردگی انقلاب
revolt
بهم خوردگی انقلاب
cavities
کرم خوردگی دندان
amusement
فریب خوردگی پذیرایی
turns
پیچ خوردگی قرقره
folds
چین خوردگی زمین
folded
چین خوردگی زمین
fold
چین خوردگی زمین
deceptions
حیله فریب خوردگی
deception
حیله فریب خوردگی
indisposition
بهم خوردگی مزاج
indispositions
بهم خوردگی مزاج
corrosion control
جلوگیری و کنترل خوردگی
corrosion pit
فرورفتگی در اثر خوردگی
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
folding test
ازمایش چین خوردگی
disorderliness
اختلال بهم خوردگی
bending over test
ازمایش چین خوردگی
stainless steel
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
wear
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
wears
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cross folding test
ازمایش چین خوردگی عرضی
corrosion
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
he is rather i. than sick
بهم خوردگی یاساکت دارد
corrosion resistant
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
carsick
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
seasick
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
varus
پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
seasickness
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
windage
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
airsick
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
crevice corrosion
خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
plasma plating
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
passivating
پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
pitting corrosion
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com