Dictiornary-Farsi | خو گرفته به ابجو خوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
malty	خو گرفته به ابجو خوری


Other Matches

stein	لیوان دسته دار ابجو خوری
lagers	ابجو نارس ابجو کم الکل
lager	ابجو نارس ابجو کم الکل
gullibility	گول خوری فریب خوری
patinated	جرم گرفته کبره گرفته
beers	ابجو
hopped	ابجو
beer	ابجو
hops	ابجو
hop	ابجو
ale	ابجو
hopping	ابجو
gill	ابجو
stout	نوعی ابجو
beer	ابجو نوشیدن
kilderkin	پیمانه ابجو
beers	ابجو نوشیدن
lagers	ابجو دیر رس
lager	ابجو دیر رس
brewer's yeast	مایه ابجو
ale	ابجو انگلیسی
stoutest	نوعی ابجو
stouter	نوعی ابجو
alewife	زن ابجو فروش
barm	مایه ابجو
beer money	پول ابجو
wort	مخمر ابجو
alegar	سرکه ابجو
beery	مست ابجو
brewing	ابجو سازی
bakers yeast	نوعی مخمر ابجو
small ale	ابجو ابکی وارزان
porterhouse	ابجو واغذیه فروشی
half and half	نوعی ابجو انگلیسی
porter	حمل کردن ابجو
pot house	ابجو فروشی خرابات
kvass	ابجو کم الکل روسی
porters	حمل کردن ابجو
swipes	ابجو بد وکم مایه
pharaohs	نوعی ابجو قوی
MalT	مالت ابجو ساختن
beery	مانند ابجو ابجودار
pharaoh	نوعی ابجو قوی
small beer	ابجو پست وکم الکل
purls	ابجو دارای ادویه معطر
purling	ابجو دارای ادویه معطر
purl	ابجو دارای ادویه معطر
purled	ابجو دارای ادویه معطر
swats	ابجو تازه انگلیسی مشروب الکلی
wassail	ابجو یاشراب مخلوط با ادویه وشکر
malt liquor	مشروبی شبیه ابجو که بامالت تخمیر میشود
effluvium	پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
gastronomy	پر خوری
geophagism	گل خوری
voraciousness	پر خوری
gut	احشاء پر خوری
milk jug	شیر خوری
swirling	چرخ خوری
swirls	چرخ خوری
lap n	بازبان خوری
swirled	چرخ خوری
swirl	چرخ خوری
malleation	چکش خوری
guts	احشاء پر خوری
eleemosynary	صدقه خوری
drinking was his ruin	نوشابه خوری
slop	اشغال خوری
slopped	اشغال خوری
slopping	اشغال خوری
gorge	پر خوری کردن
gorged	پر خوری کردن
gorges	پر خوری کردن
fruitarianism	میوه خوری
geophagism	خاک خوری
fidgets	لول خوری
gutting	احشاء پر خوری
flunkeyism	جیفه خوری
ichthyophagy	ماهی خوری
geophagy	خاک خوری
fidget	لول خوری
fidgeted	لول خوری
fidgeting	لول خوری
gorging	پر خوری کردن
soakage	خیس خوری
porringer	کاسه اش خوری
weldability	جوش خوری
weldabikity	جوش خوری
tureen	فرف سوپ خوری
tea cup	فنجان چای خوری
table spoon	قاشق سوپ خوری
tea sets	سرویس چای خوری
geophagy	گل خوری زمین خواری
tea service	سرویس چای خوری
tea services	سرویس چای خوری
broadside messing	ناهار خوری گروهی
tea spoon	قاشق چای خوری
teaspoon	قاشق چای خوری
teaspoons	قاشق چای خوری
wineglasful	گیلاس شراب خوری
tepoy	میز چای خوری
refectory	سالن ناهار خوری
tureen	قدح سوپ خوری
glad-rags	لباس پلو خوری
tureens	فرف سوپ خوری
demitasse	فنجان قهوه خوری
sinecures	مفت خوری وولگردی
cafeteria messing	ناهار خوری همگانی
tureens	قدح سوپ خوری
weatherability	قابلیت هوا خوری
sinecure	مفت خوری وولگردی
tea set	سرویس چای خوری
refectories	سالن ناهار خوری
serviceability	بکار خوری بدردخوری
nephalism	پرهیز از نوشابه خوری
sauce-boat	فزف سوس خوری
sauce-boat	فرف چاشنی خوری
sauce-boats	فزف سوس خوری
sauce-boats	فرف چاشنی خوری
dining room	اطاق ناهار خوری
dining rooms	اطاق ناهار خوری
airing	هوا خوری بادبان
omophagia	گوشت خام خوری
lucubration	دود چراغ خوری
sauce boat	فرف چاشنی خوری
teapoy	میز چای خوری
sauce boat	فزف سوس خوری
salle a manger	اطاق ناهار خوری
teaspoonful	بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonsful	بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonfuls	بقدر یک قاشق سوپ خوری
it a day	روزی یک فنجان چای خوری
dinette	اطاق کوچک ناهار خوری
teaspoonfuls	بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonful	بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonsful	بقدر یک قاشق چای خوری
to be the anvil or the hammer	یا تو سر می زنی یا تو سر می خوری [در زندگی] . [از گوته]
gormand	خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
sycophancy	مفت خوری کاسه لیسی
soaks	عمل خیساندن خیس خوری
teabowl	فنجان چای خوری بی دسته
soak	عمل خیساندن خیس خوری
scollop	فرف صدف خوری یاصدف پزی
mazer	جام مشروب خوری چوبی بزرگ
mess hall	سالن غذا خوری سرباز خانه
tap room	جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
crapulent	وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
he swore off drinking	سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
high chairs	صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
high chair	صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
soakage	مقدار مایع جذب شده بوسیله خیس خوری
on licence	پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
to idulge oneself in drinking	بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
muzzy	گرفته
bunged up	قی گرفته
adopted	گرفته
hoarsest	گرفته
fogbound	مه گرفته
air less	گرفته
duller	گرفته
uptight	گرفته
mistful	مه گرفته
accustomed	خو گرفته
thickest	گرفته
thicker	گرفته
heartsore	دل گرفته
thick	گرفته
sombrous	گرفته
hoarser	گرفته
folded in mist	مه گرفته
dulls	گرفته
dulling	گرفته
dullest	گرفته
fustier	بو گرفته
fustiest	بو گرفته
fusty	بو گرفته
low spirited	گرفته
low-spirited	گرفته
dull	گرفته
dulled	گرفته
pokey	گرفته
hoarse	گرفته
addicted	خو گرفته
chock full	گرفته
comate	مه گرفته
brumous	مه گرفته
choky	گرفته
darksome	گرفته
muggy	گرفته
rancid	بو گرفته
gruff	گرفته
clouded	گرفته
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
blear	گرفته وتاریک
on the panel	جزوصورت گرفته
derivatives	گرفته شده
mistful	میغ گرفته
mity	کزم گرفته
caught	گرفته شده
smoky	دود گرفته
medalled	مدال گرفته