Dictiornary-Farsi | خیال داشتن فهمیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (3 milliseconds)

English	Persian
intend	خیال داشتن فهمیدن
intending	خیال داشتن فهمیدن
intends	خیال داشتن فهمیدن


Other Matches

savours	فهمیدن دوست داشتن
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
savor	فهمیدن دوست داشتن
going to	خیال داشتن
misapprehending	بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehend	بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended	بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehends	بد فهمیدن نادرست فهمیدن
tells	فهمیدن
grasped	فهمیدن
catch on <idiom>	فهمیدن
catch	فهمیدن
twigs	: فهمیدن
twig	: فهمیدن
tell	فهمیدن
understand	فهمیدن
comprehended	فهمیدن
misconceive	بد فهمیدن
comprehending	فهمیدن
induct	فهمیدن
grasps	فهمیدن
telling-off	فهمیدن
twing	فهمیدن
inducts	فهمیدن
understands	فهمیدن
comprehend	فهمیدن
to make out	فهمیدن
inducting	فهمیدن
have in mind <idiom>	فهمیدن
to catch on	فهمیدن
gripe	فهمیدن
comprehends	فهمیدن
grasp	فهمیدن
inducted	فهمیدن
sees	فهمیدن
to get on to	فهمیدن
skill	فهمیدن
see	فهمیدن
make out <idiom>	فهمیدن
to have a gust of	فهمیدن
savvier	فهم فهمیدن
malentendu	اشتباه فهمیدن
misconstrues	در فهمیدن مقصود
misconstrued	در فهمیدن مقصود
misconstruing	در فهمیدن مقصود
misconstrue	در فهمیدن مقصود
savviest	فهم فهمیدن
find out <idiom>	فهمیدن ،یادگرفتن
savvy	فهم فهمیدن
get it through one's head <idiom>	فهمیدن ،باورداشتن
savvey	فهم فهمیدن
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
realised	درک کردن فهمیدن
follow	تعقیب کردن فهمیدن
realises	درک کردن فهمیدن
realising	درک کردن فهمیدن
realize	درک کردن فهمیدن
realized	درک کردن فهمیدن
realizes	درک کردن فهمیدن
realizing	درک کردن فهمیدن
followed	تعقیب کردن فهمیدن
comprehended	فهمیدن فرا گرفتن
comprehend	فهمیدن فرا گرفتن
wise up to <idiom>	بالاخره فهمیدن واقعیت
get to the bottom of <idiom>	دلیل اصلی را فهمیدن
learn	خبر گرفتن فهمیدن
compass	محدود کردن فهمیدن
gets	تهیه کردن فهمیدن
follows	تعقیب کردن فهمیدن
get	تهیه کردن فهمیدن
get the message <idiom>	به واضحی فهمیدن مفهوم
comprehending	فهمیدن فرا گرفتن
getting	تهیه کردن فهمیدن
learns	خبر گرفتن فهمیدن
to find out	ملتفت شدن فهمیدن
to fish out	بیرون اوردن فهمیدن
comprehends	فهمیدن فرا گرفتن
mastered	آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
get wise to something/somebody <idiom>	درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
master	آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
To sound someone out . To feel someones pulse .	مزه دهان کسی را فهمیدن
masters	آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
misconsture	بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
(can't) make head nor tail of something <idiom>	فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
get through to <idiom>	باعث فهمیدن کسی شود
to talk the same language <idiom>	همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
to be on the same page <idiom>	همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
literacy	فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
get the goods on someone <idiom>	فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
lip read	کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read	کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to get the run of a metre	وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
lip-reads	کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
complex	بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complicated	با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complexes	بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
to get a general idea of something	فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
longs	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
take a stand on something <idiom>	فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
to keep up	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
reads	1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read	1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
phantasma	خیال
plans	خیال
phantasy	خیال
figment	خیال
humoring	خیال
humoured	خیال
plan	خیال
humors	خیال
design	خیال
designs	خیال
humour	خیال
humouring	خیال
apparitions	خیال
minds	خیال
intentions	خیال
intention	خیال
spectrum	خیال
minding	خیال
fantasy	خیال
fantasies	خیال
notional	خیال
humours	خیال
mind	خیال
figments	خیال
apparition	خیال
humored	خیال
fancy	خیال
phantom	خیال
phantoms	خیال
fanciest	خیال
fancying	خیال
fictions	خیال
fiction	خیال
hallucinations	خیال
hallucination	خیال
wraiths	خیال
wraith	خیال
idealogy	خیال
carefree	بی خیال
fancies	خیال
whim	خیال
notions	خیال
fantasm	خیال
freewheeling	بی خیال
whims	خیال
fata morgana	خیال
dump	خیال
get off	بی خیال شدن
conceptualization	خیال
fancied	خیال
notion	خیال
doubleganger	خیال
ideologies	خیال
inapprehensive	بی خیال
ideology	خیال
absent-minded	پریشان خیال
idealism	خیال اندیشی
absentminded	پریشان خیال
daydreaming	خیال باطل
specters	خیال وفکر
spectres	خیال وفکر
thought	افکار خیال
uneasily	پریشان خیال
reverie	خیال خام
uneasy	پریشان خیال
spectre	خیال وفکر
absent-mindedly	پریشان خیال
absent minded	پریشان خیال
thoughts	افکار خیال
revery	خیال واهی
revery	خیال خام
supposable	خیال کردن
specter	خیال وفکر
abstracted	پریشان خیال
starry-eyed	خیال پرور
starry-eyed	خیال اندیش
starry eyed	خیال پرور
starry eyed	خیال اندیش
visions	خیال تصور
vision	خیال تصور
scatter brained	پریشان خیال
idea	فکر خیال
thinks	خیال کردن
sitting duck <idiom>	بی خیال نشستن
flights of fancy	بال خیال
imaginary	وهمی خیال
daydreams	خیال باطل
fancier	خیال باف
fancier	خیال باز