English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
Other Matches
to little up to one's principl اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
treasonable خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
to win the of a person کسیراشیفته یاعاشق خودکردن
ideologies مرام
shyster بی مرام
aimless بی مرام
unscrupulous بی مرام
ideology مرام
platforms مرام
unprincipled بی مرام
intent مرام
bad principled بد مرام
platform مرام
driftless بی مرام بی اراده
tenet اصول مرام
principle قاعده کلی مرام
communist طرفدار مرام اشتراکی
communists طرفدار مرام اشتراکی
communist دارای مرام اشتراکی
communists دارای مرام اشتراکی
communism مرام اشتراکی کمونیسم
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
felony خیانت
perfidy خیانت
betrayment خیانت
faithlessness خیانت
insidiousness خیانت
untruthful خیانت
untruth خیانت
untruths خیانت
rat خیانت
falsity خیانت
dishonesty خیانت
treachery خیانت
felonies خیانت
punic faith خیانت
treason خیانت
betrayal خیانت
traitorousness خیانت
betrayals خیانت
falseness خیانت
false heartedness خیانت
infidelities خیانت
infidelity خیانت
disloyaty خیانت
punic f. خیانت
guile خیانت دورویی
treacherousness خیانت کاری
felonious خیانت امیز
to play false خیانت کردن
betrayed خیانت کردن به
betraying خیانت کردن به
betrays خیانت کردن به
barratry خیانت در امانت
false hearted خیانت امیز
betray خیانت کردن به
abuse of confidence خیانت در امانت
malversation خیانت در امانت
malice a خیانت عمدی
breach of trust خیانت در امانت
two-faced <idiom> ناسپاس ،خیانت
traitorous خیانت امیز
high treason خیانت بزرگ
treacherous خیانت امیز
treason خیانت به کشور
foully ازراه خیانت
perfidiously ازروی خیانت
perfidiousness خیانت کاری
nosegay دسته گل یایک دسته علف
stab someone in the back <idiom> خیانت کردن به کسی
prevarication خیانت وکیل به موکل
lese majesty خیانت علیه حکومت
lese majeste خیانت علیه حکومت
guile تلبیس تدلیس خیانت
disloyalty خیانت نمک بحرامی
conspiracies نقشه خیانت امیز
conspiracy نقشه خیانت امیز
conspiring درنقشه خیانت شرکت کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
conspires درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired درنقشه خیانت شرکت کردن
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
conspire درنقشه خیانت شرکت کردن
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
sedition خیانت در حفظ اسرار نظامی
judns be trayed jesus یهودابه مسیح خیانت کرد
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
communism مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
sorts دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
sorted دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
trooped دسته دسته شدن
troop دسته دسته شدن
sect دسته دسته مذهبی
sects دسته دسته مذهبی
scores of people دسته دسته مردم
shoals of people دسته دسته مردم
groups دسته دسته کردن
streams of people دسته دسته مردم
regiments دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
trooping دسته دسته شدن
in detail مفصلا دسته دسته
distribute دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
double-crosses دورویی کردن خیانت کردن
double cross دورویی کردن خیانت کردن
double-cross دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed دورویی کردن خیانت کردن
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
haft دسته
teams دسته
tussock دسته مو
clan دسته
clans دسته
cluster bomb دسته
category دسته
cluster دسته
gens دسته
helve دسته
cranking دسته
bunched دسته
bunch دسته
handles دسته
ranges دسته
ranged دسته
handle دسته
assortment دسته
assortments دسته
cranks دسته
bunches دسته
team دسته
kinds دسته
sheaf دسته
kindest دسته
kind دسته
handgrip دسته
crank دسته
droves دسته
drove دسته
bunching دسته
handhold دسته
bouquets دسته گل
bouquet دسته گل
range دسته
hordes دسته
clump دسته
bodle دسته
boodle دسته
cheque book دسته چک
fagot دسته
ringleaders سر دسته
ringleader سر دسته
classis دسته
confraternity دسته
covey دسته
faggots دسته
faggot دسته
clumped دسته
clumping دسته
nib دسته
ears دسته
shook دسته
tuft دسته
tufts دسته
horde دسته
congregations دسته
congregation دسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com