English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
iam in bad خیلی در تنگی هستم
Other Matches
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
desolation تنگی
strictures تنگی
stricture تنگی
constriction تنگی
constrictions تنگی
tightness تنگی
scantiness تنگی
narrowness تنگی
straitenced circumstances تنگی
gloom دل تنگی
coarctation تنگی
drouth تنگی
asthma نفس تنگی
pursiness تنگی نفس
time trouble تنگی وقت
asthma تنگی نفس
stenosis تنگی مجرا
in low water در تنگی مالی
coarctation تنگی مهبل
dyspnea تنگی نفس
antasthmatic ضد تنگی نفس
narrow circumstances تنگی سختی
narrow minddedness نظر تنگی
necking تنگی مقطع
niggardiness چشم تنگی
short winded دارای تنگی نفس
phimosis تنگی غلاف حشفه
narrow mindedly از روی نظر تنگی
phimosis تنگی ختنه گاه
drought خشک سالی تنگی
to stint oneself تنگی بخود دادن
droughts خشک سالی تنگی
antasthmatic دوای تنگی نفس
stenosed مبتلا به تنگی نفس
antasthmatic دافع تنگی نفس
asthmatics دچار تنگی نفس اسمی
to be put to it در فشار یا تنگی واقع شدن
stenosed دچار هرگونه تنگی مجرا
asthmatic دچار تنگی نفس اسمی
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
dogfights جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dogfight جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dolman جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
bronchial asthma تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
I'm من هستم
i am pushed for money هستم
am هستم
i feel گرسنه هستم
i am under obligation to him من ممنون او هستم
i have not a dry t. on me سر تا پا خیس هستم
I'm your age. من هم سن شما هستم.
I'm hungry. من گرسنه هستم.
I'm thirsty. من تشنه هستم.
iam d. to go ارزومندرفتن هستم
we owe him for his services خدمات او هستم
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
i am bend on going مصمم هستم بروم
i own that house من صاحب ان خانه هستم
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
i maintain قائل هستم به اینکه ...
i feel sleepy خواب الود هستم
own a house دارای خانهای هستم
i a with you on that matter من در ان موضوع با شماموافق هستم
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
i am at your service در خدمت شما هستم
i am under obligation to him زیر بارمنت او هستم
feet dry روی هدف هستم
i await you منتظر شما هستم
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . با یکی از وزراء نزدیک هستم
iam a for his life برای جانش دل واپس هستم
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I am your humble servant . I defer to you . من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
steadies فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steadiest فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadied فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steadying فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
how much do i owe you چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
feet wet من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
i suffer from headache سردرد دارم دچار سردرد هستم
dumpiness خیلی
in large quantities خیلی خیلی
far and away خیلی
damn خیلی
routh خیلی
copious خیلی
not a few خیلی ها
highly خیلی
dammit خیلی
many خیلی
for long خیلی
very خیلی
villainous خیلی بد
abysmal <adj.> خیلی بد
to a large extent خیلی
ten خیلی
very little خیلی کم
senseful خیلی حساس
sappy خیلی احساساتی
very light خیلی سبک
rotundily چاقی خیلی
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
ritzy خیلی شیک
hit bottom <idiom> خیلی پست
ultraconservative خیلی محتاط
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
superrabundant خیلی زیاد
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
subminiature خیلی کوچک
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
swith خیلی عظیم
thank you very much خیلی متشکرم
to pieces <idiom> خیلی زیاده
span new خیلی تازه
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
toploftiness خیلی متکبر
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
skinless خیلی حساس
(a) snap <idiom> خیلی ساده
raff خیلی زیاد
primely خیلی خوب
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
much worse خیلی بدتر
much was said خیلی حرفهازده شد
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
He is a loose card . خیلی ول است
level best خیلی عالی
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
many people خیلی از مردم
lower most خیلی پست تر
lily white خیلی سفید
it is very easily done خیلی به اسانی
precisian خیلی دقیق
pixilated خیلی حساس
pianissmo خیلی نرم
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com