Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fall for
<idiom>
خیلی عاشق بودن
Other Matches
to be in love
عاشق بودن
side with
<idiom>
عاشق چیزی بودن
loves
عشق داشتن عاشق بودن
love
عشق داشتن عاشق بودن
loved
عشق داشتن عاشق بودن
look at the world through rose-colored glasses
<idiom>
خیلی مثبت بودن
hit the jackpot
<idiom>
خیلی خوششانس وموفق بودن
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
leman
عاشق
love some
عاشق
loveerless
بی عاشق
goo goo
عاشق
amorous
عاشق
inamorata
زن عاشق
lovers
عاشق
inamorato
عاشق
amonrist
عاشق
lover
عاشق
amorist
عاشق
swain
عاشق
paramour
عاشق معشوقه
head over heel in love
<idiom>
یک دل نه صد دل عاشق شدن
amative
عاشق پیشه
in love
<idiom>
عاشق شدن
amorist
عاشق پیشه
narcissist
عاشق خود
To fall in love (with someone).
عاشق شدن
shutterbug
عاشق عکاسی
adoring
عاشق شدن
adores
عاشق شدن
adored
عاشق شدن
adore
عاشق شدن
kleptomaniacs
عاشق سرقت
kleptomaniac
عاشق سرقت
philobiblic
عاشق کتاب
f. of books
عاشق کتاب
lover like
عاشق وار
plighted lovers
دو تن عاشق ومعشوق
philharmonic
عاشق موسیقی
fall in love with
عاشق شدن به
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
to fall in love with a woman
عاشق زنی شدن
fall in love with
<idiom>
عاشق کسی شدن
to fall in love with a woman
بزنی عاشق شدن
adorer
ستایش کننده عاشق
She loves to have a lot of doges .
عاشق اینست که سگ نگاهدارد
to fall in love
[with somebody]
عاشق
[کسی]
شدن
sweet on
<idiom>
عاشق کسی شدن
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
stagestruck
عاشق صحنه نمایش
lovelorn
عاشق دلخسته غمزده عشق
stage-struck
عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
narcissus
جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
To fall in love at first sight.
بانگاه اول عاشق شدن
He doesnt do it for our black eyes.
عاشق چشم وابروی ماکه نیست
bibliophile
کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
aegisthus
فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
to turn somebody's head
<idiom>
کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن
[اصطلاح مجازی]
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
owe
مدیون بودن مرهون بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
abut
مماس بودن مجاور بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
abuts
مماس بودن مجاور بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
owes
مدیون بودن مرهون بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
having
مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
resides
ساکن بودن مقیم بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
very little
خیلی کم
very
خیلی
ten
خیلی
many
خیلی
dumpiness
خیلی
in large quantities
خیلی خیلی
not a few
خیلی ها
to a large extent
خیلی
for long
خیلی
routh
خیلی
highly
خیلی
dammit
خیلی
damn
خیلی
far and away
خیلی
copious
خیلی
villainous
خیلی بد
abysmal
<adj.>
خیلی بد
tickled pink
<idiom>
خیلی شادوخوشحال
level best
خیلی خوب
lily white
خیلی سفید
pitch black
خیلی سیاه
it is very easily done
خیلی به اسانی
fortissimo
خیلی بلند
pitch-black
خیلی سیاه
(as) old as the hills
<idiom>
خیلی قدیمی
level best
خیلی عالی
far and away
خیلی دور
far off
خیلی دور
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
too bad
<idiom>
خیلی بد ،غم انگیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com