English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
look at the world through rose-colored glasses <idiom> خیلی مثبت بودن
Other Matches
positivity مثبت بودن
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
positive قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
fall for <idiom> خیلی عاشق بودن
hit the jackpot <idiom> خیلی خوششانس وموفق بودن
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
positive مثبت
declaratory مثبت
justificatory مثبت
affirmatory مثبت
affirmative مثبت
assertive مثبت
poss مثبت
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
affirmative اظهار مثبت
hot-wire سیم مثبت
hot-wires سیم مثبت
hot-wired سیم مثبت
hot-wiring سیم مثبت
affirmative عبارت مثبت
affirmatively بطور مثبت
if so در صورت مثبت
active balance مانده مثبت
active balance موازنه مثبت
positive relation رابطه مثبت
aye رای مثبت
plus افزودن به مثبت
yea رای مثبت
anodes قطب مثبت
positivism مثبت گرایی
hot wire سیم مثبت
positive electricity برق مثبت
positive film فیلم مثبت
positive glow شعله مثبت
positive logic منطق مثبت
positive modulation پخش مثبت
positive modulation تحمیل مثبت
positive plate صفحه مثبت
positive pole قطب مثبت
positive potential پتانسیل مثبت
positive column ستون مثبت
assertion افهار مثبت
positive conductor سیم مثبت
positive electricity الکتریسیته مثبت
positive electrode الکترد مثبت
positive element سازه مثبت
positive economics اقتصاد مثبت
positive correlation همبستگی مثبت
positive wire سیم مثبت
positive lead سیم مثبت
positive feedback بازخورد مثبت
positive feedback واخوراند مثبت
positive charge بار مثبت
positive reinforcement تقویت مثبت
positive transfer انتقال مثبت
positive transference انتقال مثبت
positive transmission پخش مثبت
positively skewed چوله مثبت
anode الکترود مثبت
anodes الکترود مثبت
posivite ray پرتو مثبت
anode قطب مثبت
pro- جنبه مثبت
positive brush زغال مثبت
positive balance مانده مثبت
positive acceleration شتاب مثبت
positive side بخش مثبت
positive sign علامت مثبت
positive skewness چولگی مثبت
positive slope شیب مثبت
nonposetive غیر مثبت
pro جنبه مثبت
zincoid قطب مثبت
false positive مثبت کاذب
an a answer پاسخ مثبت
cation یون مثبت
factorial حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
averment افهار قطعی یا مثبت
positive skewness عدم تقارن مثبت
yea بلکه رای مثبت
cardinal عدد صحیح مثبت
anode قطب مثبت باطری
positron ذره کوچک مثبت
anodes قطب مثبت باطری
positively محققا" بطور مثبت
cardinals عدد صحیح مثبت
to answer in the a پاسخ مثبت دادن
take down <idiom> مثبت وضبط صحبتها
positive terminal قطب مدار مثبت
yea-sayer گوینده [رای] مثبت
positive integer عدد صحیح مثبت
positive post قطب مدار مثبت
positive cotton effect پدیده مثبت کاتن
positive definite matrix ماتریس همیشه مثبت
positive feeder سیم تغذیه مثبت
crater in positive carbon گودی کربن مثبت
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
anode ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
polar دارای الکتریسیته مثبت و منفی
to yet had it طرف مثبت اکثریت را دارند
anodize بصورت قطب مثبت در اوردن
positive integer عدد صحیح مثبت [ریاضی]
anodes ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
amphoteric دارای برق مثبت و منفی
hydrogen ion یون +H با بار الکتریکی مثبت
anode glow شعله مثبت فضای روشن اند
polarities وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
unipolar سیگنالی که فقط از سط وح ولتاژ مثبت استفاده میکند
polarity وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
favorable balance of trade موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
plus که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
polarities تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
plus sign که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus signs که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
bipolar استفاده از سط وح ولتاژ مثبت و منفی برای نمایش اعداد دودویی
cation یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
anticathode قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reverse وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversed وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversing وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverses وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
polarities بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است
polarity بررسی ایکه کدام ترمینال الکتریکی مثبت و کدام یک منفی است
complementation سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
leontief matrix اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
unipolar که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
slouched خمیده بودن اویخته بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
having مالک بودن ناگزیر بودن
include شامل بودن متضمن بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depended مربوط بودن منوط بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com