English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English Persian
give دادن پرداخت کردن
gives دادن پرداخت کردن
giving دادن پرداخت کردن
Other Matches
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
paying پول دادن پرداخت
pay پول دادن پرداخت
pays پول دادن پرداخت
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
exchanged دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
burnishes پرداخت کردن
furbishes پرداخت کردن
polishes پرداخت کردن
polish پرداخت کردن
furbish پرداخت کردن
scour پرداخت کردن
buffer پرداخت کردن
tumbles پرداخت کردن
disbursed پرداخت کردن
burnish پرداخت کردن
to finish off پرداخت کردن
planish پرداخت کردن
pay پرداخت کردن
tumble پرداخت کردن
paying پرداخت کردن
scoured پرداخت کردن
pay off پرداخت کردن
scours پرداخت کردن
pays پرداخت کردن
tumbled پرداخت کردن
disburses پرداخت کردن
disburse پرداخت کردن
furbishing پرداخت کردن
furbished پرداخت کردن
disbursing پرداخت کردن
file ساییدن پرداخت کردن
filed ساییدن پرداخت کردن
curries پرداخت کردن چرم
pay off تسویه کردن پرداخت
pay at sight نقدا" پرداخت کردن
buffs با چرم پرداخت کردن
pay in advance پیش پرداخت کردن
die burnish پرداخت کردن حدیدهای
buff با چرم پرداخت کردن
to polish off با شتاب پرداخت کردن
curry پرداخت کردن چرم
payment in advance پیش پرداخت کردن
reimbursed باز پرداخت کردن
reimburses باز پرداخت کردن
dabbing پرداخت کردن سنگ
reimbursing باز پرداخت کردن
reimburse باز پرداخت کردن
smoothing صاف کردن پرداخت
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
spots کشف کردن اماده پرداخت
defaults عدم پرداخت قصور کردن
default عدم پرداخت قصور کردن
defaulted عدم پرداخت قصور کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
defaulting عدم پرداخت قصور کردن
advancing ترقی کردن پیش پرداخت
advances ترقی کردن پیش پرداخت
advance ترقی کردن پیش پرداخت
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
final shaving پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
to suspend payment پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
spends پرداخت کردن خرج کردن
smooth the paint رنگ کردن و پرداخت کردن
ro rub up خمیر کردن پرداخت کردن
spend پرداخت کردن خرج کردن
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
recoupment قسطی پرداخت کردن یا بازپرداخت قسطی
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
dividend warrant چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
settlements پرداخت
pays پرداخت
pay پرداخت
bleaching پرداخت
trim پرداخت
settlement پرداخت
payment پرداخت
payments پرداخت
glosser پرداخت گر
polishes پرداخت
expenditure پرداخت
refunds پس پرداخت
refunding پس پرداخت
finishing پرداخت
polish پرداخت
paying پرداخت
disbursement پرداخت
remitment پرداخت
renderings پرداخت
rendering پرداخت
discharging پرداخت
refund پس پرداخت
refunded پس پرداخت
furbisher پرداخت گر
outlay پرداخت
pt پرداخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com