Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
Other Matches
fanatic
دارای احساسات شدید
pathetic
دارای احساسات شدید
fanatical
دارای احساسات شدید
fanatics
دارای احساسات شدید
sexier
دارای احساسات شهوانی
sexy
دارای احساسات شهوانی
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
sexiest
دارای احساسات شهوانی
white hot
دارای احساسات برانگیخته
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
puerilely
بچگانه
little
بچگانه
childlike
بچگانه
childishly
بچگانه
puerile
بچگانه
childish
بچگانه
small fry
بچگانه
childly
بچگانه
infantile
بچگانه
chilish
بچگانه
snogged
بوسیدن
snogging
بوسیدن
snog
بوسیدن
snogs
بوسیدن
osculate
بوسیدن
kissing
بوسیدن
kisses
بوسیدن
kissed
بوسیدن
kiss
بوسیدن
go-carts
چرخ بچگانه
cots
رختخواب بچگانه
slobber
گریه بچگانه
slobbered
گریه بچگانه
bunting
شنل بچگانه
romper
رولباسی بچگانه
slobbering
گریه بچگانه
slobbers
گریه بچگانه
rompers
رو لباسی بچگانه
go-cart
چرخ بچگانه
cot
رختخواب بچگانه
pop gun
تفنگ بچگانه
small cloths
جامه بچگانه
infantilism
خوی بچگانه
smalls
جامه بچگانه
perambulators
درشکه بچگانه
puppy love
عشق بچگانه
perambulator
درشکه بچگانه
to cast oneself down prostrate
زمین بوسیدن
to kiss the ground
زمین بوسیدن
pelisse
پوستین بالاپوش بچگانه
pushpin
نوعی بازی بچگانه
popgun
تفنگ بادی بچگانه
quaker gun
تفنگ چوبی بچگانه
bassinet
درشکه دستی بچگانه
canoodled
بوسیدن و دستمالی کردن
canoodle
بوسیدن و دستمالی کردن
canoodling
بوسیدن و دستمالی کردن
canoodles
بوسیدن و دستمالی کردن
yoyo
نوعی اسباب بازی بچگانه
muggins
یکجوربازی گنجفه بازی بچگانه
to be smooching
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be making
[with sb.]
[American E]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be cuddling
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be canoodling
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be snogging with sb.
[British E]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be snogging with sb.
[British E]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be petting
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be smooching with sb
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be canoodling
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be smooching
[with sb.]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be cuddling
[with sb.]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be making
[with sb.]
[American E]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be smooching with sb
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be petting
[with sb.]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
noah ark
کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
smooching
بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooches
بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooched
بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooch
بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
handy dandy
بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
soulful
پر از احساسات
heartbeats
احساسات
heartbeat
احساسات
emotions
احساسات
emotion
احساسات
sentiments
احساسات
schwarmerei
احساسات افراطی
emotive
وابسته به احساسات
schwarmerei
احساسات شدید
affects
احساسات برخورد
enthusing
احساسات رابرانگیختن
emotionless
عاری از احساسات
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
affect
احساسات برخورد
enthuses
احساسات رابرانگیختن
enthused
احساسات رابرانگیختن
enthuse
احساسات رابرانگیختن
acold
بدون احساسات
sentimentalize
با احساسات امیختن
rhapsodically
از روی احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
nationallism
احساسات ملی
affecting
محرک احساسات
heartstrings
احساسات عمیق
impressive
برانگیزنده احساسات
braced
تحریک احساسات
folkway
احساسات عمومی
brace
تحریک احساسات
shake-up
احساسات راتحریک کردن
sensate
با احساسات درک کردن
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
self composed
مستولی بر احساسات خود
shake up
احساسات راتحریک کردن
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
mush
احساسات بیش ازحد
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
internationalism
احساسات بین المللی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sentient
حساس دستخوش احساسات
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
footy
دارای پا
iodic
دارای ید
glochidiate
دارای مو
fraught with
دارای
trilinear
دارای سه خط
bilabiate
دارای دو لب
odoriferous
دارای بو
three legged
دارای سه پا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com