Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
well conditioned
دارای اخلاق نیکو
Other Matches
well conditioned
نیکو خصال دارای صفات حسنه
donsie
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
donsy
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
peculiar
دارای اخلاق غریب
streaky
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
ethic
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic
وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
good
نیکو
seely
نیکو
righteous
نیکو کار
of a good mould
نیکو سرشت
Good morning
بامدادان نیکو
premiums
پاداش نیکو
premium
پاداش نیکو
good deeds
افکار نیکو
gospel
مژده نیکو
gospels
مژده نیکو
rightteous
نیکو کار
Good night
شامگاهان نیکو
upright
نیکو کار
well doer
ادم نیکو کار
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
Whatever comes from a friend is good .
<proverb>
هر چه از دوست رسد نیکو است .
well doing
نیکو کار درست کردار
Utopias
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
Utopia
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
evangelic
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
reprobates
بد اخلاق
rabid
بد اخلاق
reprobate
بد اخلاق
impatient
بد اخلاق
morality
اخلاق
moralities
اخلاق
immoral
بد اخلاق
characterless
بی اخلاق
moral
اخلاق
comportment
اخلاق
moody
بد اخلاق
pettish
بد اخلاق
deportment
اخلاق
behavior
سلوک اخلاق
ethic
کتاب اخلاق
good conduct
حسن اخلاق
ethics
علم اخلاق
immorally
بر خلاف اخلاق
immoral
خلاف اخلاق
good-natured
خوش اخلاق
edification
تهذیب اخلاق
behaviuor
سلوک اخلاق
frailty
ضعف اخلاق
rakes
بد اخلاق فاسد
rake
بد اخلاق فاسد
moralistic
اخلاق گرایانه
raking
بد اخلاق فاسد
creative thinking
تفکر اخلاق
moralization
اخلاق گرایی
public morals
اخلاق حسنه
moral philosophy
علم اخلاق
moral philosopher
اخلاق دان
frailties
ضعف اخلاق
ehtics
علم اخلاق
Moral decadence .
فساد اخلاق
euphemism
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
regeneration
نوزایش تهذیب اخلاق
ethical
وابسته به علم اخلاق
sportmanship
رفتار و اخلاق انسانی
it is an offence to morlity
منافی اخلاق است
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
wronging
مخالف اخلاق یا قانون
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
personality
اخلاق و خصوصیات شخص
moralist
معتقد به اصول اخلاق
personalities
اخلاق و خصوصیات شخص
ethically
مطابق علم اخلاق
moralists
معتقد به اصول اخلاق
moral
وابسته بعلم اخلاق
With his foul temper.
با اخلاق سگه که دارد
doggery
اخلاق پست بدکاری
prejudicial to public morality
منافی اخلاق حسنه
wrongs
مخالف اخلاق یا قانون
good tempered
دیر غضب خوش اخلاق
pharisaism
اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
edifies
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edified
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify
اخلاق اموختن تقدیس کردن
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
moralist
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
bowdlerization
حذف قسمتهای خارج از اخلاق
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
moralists
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect
<proverb>
کار نیکو کردن از پر کردن است
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
he is always a little peculiar
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
expurgatory index
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
perfectionists
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .
بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
overbearingness
تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
well marnered
خوش اطوار خوش اخلاق
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
undesireable discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
three legged
دارای سه پا
iodic
دارای ید
odoriferous
دارای بو
three-legged
دارای سه پا
glochidiate
دارای مو
bilabiate
دارای دو لب
trilinear
دارای سه خط
footy
دارای پا
fraught with
دارای
papillose
دارای برامدگی
dimply
دارای فرورفتگی
dipetalous
دارای دوگلبرگ
cirrous
دارای اویز
nucleate
دارای هسته
nitrous
دارای شوره
energetic
دارای انرژی
myrrhic
دارای بوی مر
stilted
دارای چوب پا
diplopodous
دارای هزار پا
dimorphic
دارای دو شکل
beneficial
<adj.>
دارای مزیت
palmy
دارای نخل
weighted
دارای وزن
overbusy
دارای کارزیاد
incompetent
<adj.>
دارای ضعف
dichotomous
دارای دو بخش
cloven foot
دارای پا یا سم شکافته
deadbeat
دارای سکون
deadbeats
دارای سکون
portentous
دارای فال بد
of that ilk
دارای همان جا
dipolar
دارای دو قطب
cingulate
دارای کمربند
chymiferous
دارای کیموس
dyslogistic
دارای خاطرات بد
monopetalous
دارای یک گلبرگ
prerogative
دارای حق ویژه
prerogatives
دارای حق ویژه
monometallic
دارای یک فلز
salaried
دارای حقوق
calcic
دارای اهک
monoclinal
دارای یک شیب
monatomic
دارای یک جوهرفرد
monandrous
دارای یک شوهر
melodious
دارای ملودی
capitated
دارای سرمجزا
multilineal
دارای چندین خط
dipteran
دارای دو بال
chinned
دارای چانه
synonymous
دارای ترادف
synonymous
دارای تشابه
multiflorous
دارای بیش از سه گل
multifid
دارای چندشکاف
muciferous
دارای مخاط
dolose
دارای قصدجرم
cephalous
دارای کله
myrrhy
دارای بوی مر
double tongued
دارای دوقول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com