English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
candescent دارای تشعشع یاگرمای شدید
Other Matches
glary دارای تشعشع
radio active دارای تشعشع اتمی
fluorescent لامپ مهتابی دارای تشعشع
hyperirritable دارای حساسیت شدید
pathetic دارای احساسات شدید
fanatics دارای احساسات شدید
fanatic دارای احساسات شدید
fanatical دارای احساسات شدید
hysteric دارای هیجان شدید یاهیستری
fortis دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
fallout contours خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
fervor حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour حرارت شدید اشتیاق شدید
survey meter دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
flashed تشعشع
radiational تشعشع
flash تشعشع
radiation تشعشع
emission تشعشع
emissions تشعشع
total radiation تشعشع کل
antiradiation ضد تشعشع
luminance تشعشع
flashes تشعشع
x irradiation تشعشع رونتگن
dosimeter تشعشع سنج
electronic radiation تشعشع الکترونی
radiators تشعشع کننده
emitter تشعشع کننده
radiometer تشعشع سنج
ray تشعشع داشتن
thermal radiation تشعشع حرارتی
fluorescence تشعشع ماهتابی
corpuscular radiation تشعشع ذرهای
emit تشعشع کردن
emits تشعشع کردن
radiator تشعشع کننده
aura تشعشع نورانی
auras تشعشع نورانی
radiance تابندگی تشعشع
cosmic rays تشعشع کاسمیک
radiation تشعشع اتمی
neutron radiation تشعشع نوترونی
emitted تشعشع کردن
emitting تشعشع کردن
fluorescent radiation تشعشع فلورسنت
induced radiation تشعشع القایی
radiation source منبع تشعشع
radioscopy تشعشع سنجی
radiation pressure فشار تشعشع
refulgence جلال تشعشع
radiation loss تلف تشعشع
radiancy تابندگی تشعشع
radiantly تشعشع بطورمنشعب
radiacmeter تشعشع سنج
prompt radiation تشعشع کامل
scattered radiation تشعشع پراکنده
nuclear radiation تشعشع هستهای
ray روشنایی تشعشع
intensity of radiation شدت تشعشع
space radiation تشعشع رادیویی
background count عکس العمل تشعشع
ultra violet radiation تشعشع ماوراء بنفش
radiation intensity شدت تشعشع اتمی
magnetic dipole radiation تشعشع دوقطبی مغناطیسی
broadside aerial تشعشع کننده عرضی
radiological survey تجسس تشعشع اتمی
radiant تشعشع کننده حرارتی
directive radiation تشعشع جهت دار
x radiation تشعشع اشعه مجهول
isodose rate خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
solar flare تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
emissivity قابلیت تشعشع یا ارسال اشعه
roentgen واحد سنجش تشعشع اتمی
glared تابش خیره کننده تشعشع
glare تابش خیره کننده تشعشع
radiological رادیولوژیکی مربوط به تشعشع هستهای
broad beam headlamp نور افکن با تشعشع عرضی
glares تابش خیره کننده تشعشع
phosphorism مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
luminous flux جریان تشعشع در طول موج مریی
rem مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
radiological survey بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
emission تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emissions تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
roentgen واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
terrain return انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
radioactivity قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
lumen واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
forcible شدید
acute شدید
diametrical شدید
intensive شدید
tougher شدید
grievous شدید
toughest شدید
diametric شدید
sweltering شدید
high wrought شدید
sopping شدید
stalwarts شدید
vigorous شدید
drastic شدید
drastically شدید
hyperpyrexia تب شدید
keen شدید
strenuous شدید
rugged شدید
towering شدید
raging شدید
incontrollable شدید
boisterous شدید
extensive شدید
two fisted شدید
draconic شدید
inclement شدید
stalwart شدید
vehement شدید
rigorous شدید
tough شدید
climacteric <adj.> شدید
intense شدید
slashing شدید
keenest شدید
severe شدید
violent شدید
vehemently شدید
severest شدید
severer شدید
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
chronic شدید گرانرو
pash باران شدید
galloping inflation تورم شدید
gird ضربه شدید
slat ضربه شدید
bedlam اشتباه شدید
impetuous تند و شدید
actude conditions شرایط شدید
advertising blitz تبلیغات شدید
aggravator شدید کننده
sthenic شدید نیرومند
heaviest شدید پرزور
heavy شدید پرزور
clavus سردرد شدید
slats ضربه شدید
revulsion تنفر شدید
violent wind باد شدید
heavier شدید پرزور
booms رونق شدید
an intensive particle ادات شدید
heavies شدید پرزور
rumbustious سخت شدید
booming رونق شدید
boomed رونق شدید
boom رونق شدید
hard مشکل شدید
schwarmerei احساسات شدید
salvoes افهاراحساسات شدید
penchant میل شدید
workout کار شدید
salvo افهاراحساسات شدید
exquisite شدید سخت
high rate discharge تخلیه شدید
harder مشکل شدید
rushing حرکت شدید
workout ورزش شدید
rushed حرکت شدید
workouts ورزش شدید
workouts کار شدید
workouts تمرین شدید
rain shower باران شدید
workout تمرین شدید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
hyperinflation تورم شدید
passion تعصب شدید
hypersensitivity حساسیت شدید
hardest مشکل شدید
high explosive سوختار شدید
vehemence غضب شدید
rush حرکت شدید
high order detonation انفجار شدید
impacts اصابت اثر شدید
high explosive ماده منفجره شدید
did you hurt your self a ایاهیچ اذیت شدید
die پارو زدن شدید
high explosive shell گلوله محترقه شدید
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com