Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English
Persian
low key
دارای صدای گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
Search result with all words
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
Other Matches
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
rustlers
دارای صدای خش خش
crepitant
دارای صدای خش خش
squib
دارای صدای فش فش
squibs
دارای صدای فش فش
rattly
دارای صدای تق تق
rustler
دارای صدای خش خش
whizzer
دارای صدای غژ
strident
دارای صدای مزاحم
rattletrap
دارای صدای تق تق لغزنده
wheezier
دارای صدای خرخر
wheezy
دارای صدای خرخر
clear voiced
دارای صدای صاف
screecher
دارای صدای گوشخراش
high toned
دارای صدای زیر
wheeziest
دارای صدای خرخر
osteal
دارای صدای استخوان
stridently
دارای صدای مزاحم
screaky
دارای صدای گوشخراش
stridulatory
دارای صدای گوشخراش
stridulous
دارای صدای گوشخراش
stentorophonic
دارای صدای رسا
stentorophonic
دارای صدای بلند
splash
دارای صدای چلب چلوب
basset horn
قره نی دارای صدای تنور
piccolo
فلوت دارای صدای زیر
stertorous
دارای صدای خرخر وخس خس
piccolos
فلوت دارای صدای زیر
splashy
دارای صدای چلپ چلوپ
stridulous or lant
دارای صدای گوش خراش
tweeter
بلندگوی دارای صدای ناهنجاروگوشخراش
saxtuba
شیپور برنجی دارای صدای بم
squishy
دارای صدای ترق وتروق
silvern
دارای صدای نقره سیمین
wallopings
قوی دارای صدای ضربت
loudmouthed
وراج دارای صدای بلند
soft-spoken
دارای صدای نرم وملایم
splashes
دارای صدای چلب چلوب
soft spoken
دارای صدای نرم وملایم
splashing
دارای صدای چلب چلوب
walloping
قوی دارای صدای ضربت
raspy
دارای صدای گوش خراش
deep mouthed
دارای صدای درشت و کلفت
squeaker
دارای صدای شبیه جغد یا موش
squeaky
جیغ جیغو دارای صدای شبیه جغد یاموش
sonic booms
صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
sonic boom
صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
ticker
دارای صدای تیک تیک تلگراف
twangy
دارای صدای دنگ دنگ تودماغی
jingly
دارای صدای جرنگ جرنگ
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
honk
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pinging
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizer
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contraltos
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
chortle
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut
تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
monophthong
صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortles
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
skirl
صدای زیر صدای نی انبان
twanging
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twang
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
tu-whit tu-whoo
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
tinkling
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkled
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumps
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumped
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thump
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
accustomed
خو گرفته
heartsore
دل گرفته
darksome
گرفته
comate
مه گرفته
thickest
گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
pokey
گرفته
hoarser
گرفته
hoarsest
گرفته
muzzy
گرفته
uptight
گرفته
muggy
گرفته
gruff
گرفته
chock full
گرفته
addicted
خو گرفته
choky
گرفته
hoarse
گرفته
bunged up
قی گرفته
clouded
گرفته
low-spirited
گرفته
rancid
بو گرفته
dulling
گرفته
dullest
گرفته
dull
گرفته
folded in mist
مه گرفته
fusty
بو گرفته
sombrous
گرفته
dulled
گرفته
fogbound
مه گرفته
brumous
مه گرفته
dulls
گرفته
duller
گرفته
mistful
مه گرفته
air less
گرفته
low spirited
گرفته
fustier
بو گرفته
adopted
گرفته
fustiest
بو گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
duller
کندشدن گرفته
patinated
زنگار گرفته
hoarsely
بطور گرفته
began
دست گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
smoky
دود گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
dulls
کندشدن گرفته
dulling
کندشدن گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
measly
کرم گرفته
dullest
کندشدن گرفته
dulled
کندشدن گرفته
patinous
کبره گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
wont
خو گرفته عادت
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
pokier
گرفته دلگیر
addict
خو گرفته معتاد
addicts
: خو گرفته معتاد
aeruginous
زنگ گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
in mourning
چرک گرفته
filmy
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
tristful
گرفته محزون
filmier
غبار گرفته
triste
گرفته محزون
blear
گرفته وتاریک
dull
کندشدن گرفته
to d. itself
گرفته شدن
rheumatic
رماتیسم گرفته
leaded
سرب گرفته
medalled
مدال گرفته
drippy
هوای گرفته
fondest
انس گرفته
derivative
گرفته شده
cerated
موم گرفته
eerie
ترساننده گرفته
fonder
انس گرفته
fond
انس گرفته
mistful
میغ گرفته
mity
کزم گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
verminous
شپش گرفته
solemn
گرفته موقرانه
maggoty
کرم گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
airless
گرفته یا دم کرده
derivatives
گرفته شده
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com