English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
Other Matches
sceptered دارای عصای سلطنتی
palating مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
knight marshal کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
omnificent دارای قدرت خلاقه
sovereigns دارای قدرت عالیه
independent دارای قدرت مطلقه
influential دارای نفوذ و قدرت
limitary دارای قدرت محدود
sovereign دارای قدرت عالیه
anticipative دارای قدرت پیشگویی
cogent دارای قدرت وزور
prepotent دارای قدرت کامل
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
to be fraught [with] دارای ... بودن
to have something دارای چیزی بودن
lobation دارای نرمه بودن
to have something at one's disposal دارای چیزی بودن
dichroism دارای دو رنگ بودن
phonate دارای صوت بودن
venosity دارای ورید بودن
dichromatism دارای دو رنگ بودن
snakes دارای حرکت مارپیچی بودن
snake دارای حرکت مارپیچی بودن
monogenesis دارای یک ریشه یا اصل بودن
biracialism معتقد به یا دارای دونژاد بودن
snaked دارای حرکت مارپیچی بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
avail بدرد خوردن دارای ارزش بودن
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
royal سلطنتی
regnal سلطنتی
rial سلطنتی
monarchical سلطنتی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
shimmered روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
monarchies حکومت سلطنتی
great seal مهر سلطنتی
royalty از خانواده سلطنتی
keep of the مهردار سلطنتی
scepter عصای سلطنتی
royalties از خانواده سلطنتی
gentleman atarms عضوگاردویژه سلطنتی
sceptres عصای سلطنتی
monarchy حکومت سلطنتی
scepters عصای سلطنتی
regalia امتیازات سلطنتی
bailiff نگهبان دژ سلطنتی
bailiffs نگهبان دژ سلطنتی
sceptre عصای سلطنتی
royal honor درجه سلطنتی
royal flag پرچم سلطنتی
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
royalism طرفداری از رژیم سلطنتی
Privy Council هیات مشاورین سلطنتی
born in the purpule عضو خانواده سلطنتی
royalties اعضای خانواده سلطنتی
royalty اعضای خانواده سلطنتی
equerries اصطبل سلطنتی میراخور
monarchy constitutional حکومت مشروطه سلطنتی
equerry اصطبل سلطنتی میراخور
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
stuart خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
tudor خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
privy councillor عضو هیئت رایزنان سلطنتی
monarchy absolute حکومت سلطنتی مطلقه واستبدادی
plantagenet خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
RCs مخفف کالج سلطنتی جراحان
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
monarchy سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
monarchies سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
royalism شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
master of the horse کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
Fontainebleau [سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
chancery مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
yeoman of the guard گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
witan اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
flower de luce گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
p sanction حکم سلطنتی یاتصویب نامهای که صورت قانون راپیدامیکند
page of bonour لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
Royal Bokhara فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
strength قدرت
strong arm قدرت
authority قدرت
abilities قدرت
ability قدرت
capability قدرت
strong-arm قدرت
sovereignty قدرت
posses قدرت
strengths قدرت
will power <idiom> قدرت
godown قدرت
inauthoritative بی قدرت
vigour قدرت
vis قدرت
vim قدرت
vigor قدرت
posse قدرت
tension قدرت
energy قدرت
power قدرت
commanding با قدرت
energies قدرت
nerves قدرت
nerve قدرت
forces قدرت
zing قدرت
force قدرت
forcing قدرت
potency قدرت
strenght قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com