Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
encyclopedist
دارای معلومات جامع دایره المعارف نویس
Other Matches
encyclopaedic
وابسته به دایره المعارف جامع
encyclopaedical
وابسته به دایره المعارف جامع
encyclopaedias
دایره المعارف
encyclopedia
دایره المعارف
encyclopaedia
دایره المعارف
encyclopedias
دایره المعارف
encyclopaedist
نویسنده دایره المعارف
encyclopaedism
اصول نویسندگان دایره المعارف
spheres
دایره معلومات احاطه کردن
sphere
دایره معلومات احاطه کردن
epicycloid
منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
quadrant
ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
cyclopedia
دائره المعارف
cyclopaedia
دائره المعارف
cyclopedic
وابسته به دائره المعارف
epicycle
دایرهای که مرکزش روی محیط دایره بزرگتری است ودر مدار دایره بزرگتری حرکت میکند
addersser or or
نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
qualifications
معلومات
information
معلومات
information
معلومات معیطات
background
معلومات قبلی
backgrounds
معلومات قبلی
witting
معلومات دانش
accomplishments
معلومات هنرها
information
معلومات اگاهگان
knowledge engineering
مهندسی معلومات
knowledge base
پایگاه معلومات
knowledge acquisition
کسب معلومات
know how
معلومات خاص
information test
ازمون معلومات
knowledge representation
نمایش معلومات
brush up
معلومات خود را تجدیدکردن
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
smattering
معلومات دست وپاشکسته
input data
معلومات یا دادههای ورودی
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
information
[on]
about somebody]
[something]
معلومات
[در باره کسی یا چیزی]
booklore
علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
wisenheimer
کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
weisenheimer
کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
ecumenic
جامع
Catholic
جامع
large
جامع
larger
جامع
universal
جامع
echaustive
جامع
masters
جامع
mastered
جامع
master
جامع
Catholics
جامع
exhaustive
جامع
largest
جامع
comprehensive
جامع
totalling
جامع
totalled
جامع
totaling
جامع
all around
جامع
aggregative
جامع
totaled
جامع
total
جامع
integrated
جامع
totals
جامع
self contained
جامع
executtive
جامع
precise
جامع
encyclopedic
جامع
sweeping
جامع
plenary
جامع
plenaries
جامع
self inclusive
جامع
collective
جامع
general
جامع همگانی
collective antenna
انتن جامع
pure procedure
رویه جامع
generically
بطور جامع
fully qualified
جامع الشرایط
comprehensive insurance
بیمه جامع
comprehensive job
کار جامع
comprehensive plans
برنامههای جامع
to cover much ground
جامع بودن
stock
جامع نسب
comprehensively
بطور جامع
thesaurus
فرهنگ جامع
comprehensive schools
اموزشگاه جامع
thalweg
جامع المیاه
generals
جامع همگانی
spacious
جامع گشاد
universal
جامع جهانی
comprehensive school
اموزشگاه جامع
collective contact
کنتاکت جامع
thesauruses
فرهنگ جامع
universal product code
کد جامع محصول
turnkey system
سیستم جامع
encyclopaedia
فرهنگ جامع
universal identifier
معرف جامع
inclusively
بطور جامع
stocked
جامع نسب
cathedral
کلیسای جامع
polytechnics
جامع الفنون
cathedrals
کلیسای جامع
polytechnic
جامع الفنون
highway
شینه جامع
highways
شینه جامع
generic
عام جامع
omnibus bar
شمش جامع
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
comprehensive program
برنامه اجرائی جامع
blanket policy
بیمه نامه جامع
encyclopaedism
علوم واطلاعات جامع
quadrant
ربع دایره ربع محیط دایره
oecumenical
جامع مشهوردر سراسر جهان
inclusive design
طرح جامع و کامل
[فراگیر]
sediment function
تابع بده مواد جامع
From A to Z. In every deatail.
از سیر تا پیاز (جامع وکامل )
polymaths
جامع علوم معقول ومنقول
polymath
جامع علوم معقول ومنقول
sherlu
اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
upc
code product unversal کد جامع محصول
calculus
حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
lateran
نام کلیسای جامع رم نامیده میشود
universal
transmitter asynchronousreciver فرستنده /گیرنده ناهمزمان جامع
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
circle
دایره
circles
دایره
rhomb
دایره
tambourines
دایره
circling
دایره
sphere
دایره
recurring curve
دایره
spheres
دایره
Dingbat
دایره
agency
دایره
agencies
دایره
divisions
دایره
circled
دایره
tambourine
دایره
division
دایره
circuits
دایره
subdivision
دایره
compass
دایره
rondelle
دایره
field
دایره
roundel
دایره
rondel
دایره
fielded
دایره
roundle
دایره
department
دایره
departments
دایره
circuit
دایره
disk
دایره
disks
دایره
fields
دایره
chirographer
خط نویس
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
mohr's circle
دایره مور
growth ring
دایره سالیانه
meridian
دایره نیمروز
meridians
دایره طول
mohr's circle
دایره موهر
stress circle
دایره تنش
great circle
دایره عظیمه
meridians
دایره نیمروز
quadrant
چهار یک دایره
meridian
دایره طول
tactile circle
دایره بساوشی
quadrant
ربع دایره
pitch circle
دایره گام
rhumb
دایره افقی
gyre
گردش دایره
equinoctial colure
دایره اعتدال
orbicularly
دایره وار
orbiculate
دایره وار
hemicycle
نیم دایره
semi circle
نیم دایره
semidiameter
شعاع دایره
north circle
دایره شمالگان
growth ring
دایره رشد
pericycle
دایره محیطیه
sextant
یک ششم دایره
diameter
قطر دایره
spheral
بشکل دایره
small circle
دایره صغیره
hour circle
دایره ساعتی
diameters
قطر دایره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com