English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
Other Matches
sovereigns دارای قدرت عالیه
sovereign دارای قدرت عالیه
ranking دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
dignitary عالی مقام
dignitaries عالی مقام
much عالی مقام
ultra vires بسیار عالی مقام
ladder tournament مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
caught with hand in the cookie jar <idiom> مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
of relative importance دارای اهمیت نسبی
consequential دارای اهمیت پربرایند
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
in the first flight دارای مقام نخست سردسته
independent دارای قدرت مطلقه
limitary دارای قدرت محدود
anticipative دارای قدرت پیشگویی
cogent دارای قدرت وزور
influential دارای نفوذ و قدرت
omnificent دارای قدرت خلاقه
prepotent دارای قدرت کامل
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
prelatess زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
hydathode ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
sublimation توجه بعالم بالاوامور عالیه
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
secondary در درجه دوم اهمیت یا کم اهمیت تر از اولین
advanced level پایه مهارت عالی در سطح عالی
on an even keel <idiom> به ترتیب عالی یا محیطی عالی
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
of secondary importance از حیث اهمیت د ردرجه دوم دردرجه دوم اهمیت
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
court rug فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
embassage مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
off the map بی اهمیت
two bit بی اهمیت
two-bit بی اهمیت
nonsignificant کم اهمیت
notability اهمیت
significance اهمیت
weenier بی اهمیت
inconsiderable بی اهمیت
immaterial بی اهمیت
of no consequence بی اهمیت
of no significance بی اهمیت
seriousness اهمیت
self importance اهمیت
small-time بی اهمیت
small time بی اهمیت
of no account بی اهمیت
piddling بی اهمیت
weeny بی اهمیت
weeniest بی اهمیت
momentous با اهمیت
negligible بی اهمیت
notbility اهمیت
worthful پر اهمیت
emphasis اهمیت
weensy بی اهمیت
weightiness اهمیت
small change کم اهمیت
matters اهمیت
mattering اهمیت
inconseqential بی اهمیت
mattered اهمیت
matter اهمیت
dimension اهمیت
dimensions اهمیت
inconsequential بی اهمیت
concernment اهمیت
main با اهمیت
indifferent بی اهمیت
technical کم اهمیت
worthless بی اهمیت
momentousness اهمیت
unmeaning بی اهمیت
importance اهمیت
unimportant بی اهمیت
materiality اهمیت
trifler بی اهمیت
to let slid اهمیت ندادن به
tolay street on اهمیت دادن
to make a point of اهمیت دادن
to take into account اهمیت دادن به
small beer چیز بی اهمیت
I don't give a damn. <idiom> اهمیت نمیدهم.
trivializes بی اهمیت شدن
to set at d. اهمیت ندادن
to make light of اهمیت ندادن
I couldn't care less. [colloquial] <idiom> اهمیت نمیدهم.
minutiae جزئیات کم اهمیت
of f.importance اهمیت مهمترین
self consequence اهمیت بخود
trivializing بی اهمیت دانستن
lordling لردکوچک یا بی اهمیت
trivializing بی اهمیت شدن
trivializes بی اهمیت دانستن
moments زمان اهمیت
moment زمان اهمیت
let it go hang اهمیت ندهید
what matter? چه اهمیت دارد
what the odds چه اهمیت دارد
least significant کم اهمیت ترین
last but not least نه از حیث اهمیت
tom thumb شخص بی اهمیت
stresses اهمیت تاکید
imported اهمیت داشتن
trivialised بی اهمیت شدن
never mind اهمیت ندهید
account اهمیت گزارش
slights شخص بی اهمیت
significance مفهوم اهمیت
slighting شخص بی اهمیت
trivialize بی اهمیت دانستن
to attach importance to اهمیت دادن به
trivialised بی اهمیت دانستن
trivialises بی اهمیت شدن
importing اهمیت داشتن
trivialize بی اهمیت شدن
trivialising بی اهمیت دانستن
import اهمیت داشتن
trivialized بی اهمیت شدن
trivialising بی اهمیت شدن
trivialises بی اهمیت دانستن
to make an account of اهمیت دادن به
emphasised اهمیت دادن
emphasises اهمیت دادن
inconsiderably بی داشتن اهمیت
it does not matter اهمیت ندارد
slight شخص بی اهمیت
snippersnapper ادم بی اهمیت
small timer ادم بی اهمیت
trivialized بی اهمیت دانستن
stressing اهمیت تاکید
whippersnapper ادم بی اهمیت
whippersnappers ادم بی اهمیت
slighted شخص بی اهمیت
slighter شخص بی اهمیت
emphasizing اهمیت دادن
emphasising اهمیت دادن
emphasize اهمیت دادن
pip-squeak <idiom> شخص کم اهمیت
emphasized اهمیت دادن
to come in to notice اهمیت پیداکردن
to give prominence to اهمیت دادن
emphasizes اهمیت دادن
slightest شخص بی اهمیت
trivia چیزهای بی اهمیت
stress اهمیت تاکید
concerns اهمیت داشتن
nobodies ادم بی اهمیت
nobody ادم بی اهمیت
playdown اهمیت ندادن
memorable حائز اهمیت
mean بی اهمیت حد وسط
criticalness اهمیت موقع
piece de resistance کارپر اهمیت
registered قابل اهمیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com