English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
interrelated دارای مناسبات مشترک
Other Matches
interrelation مناسبات مشترک
interrelating مناسبات مشترک داشتن
interrelates مناسبات مشترک داشتن
interrelate مناسبات مشترک داشتن
monogenic دارای ریشه واصل مشترک
paronymous دارای وجه اشتقاق مشترک
commonable مشترک دارای حق چرادرزمین عمومی
concrescent دارای رشد مشترک یا هماهنگ
sig Interest Special زیرمجموعهای از یک سازمان تخصصی یا کلوپ استفاده کنندگان است بااعضایی دارای علاقههای مشترک
relations مناسبات
good relations مناسبات حسنه
neighbourliness مناسبات همسایگی
commercial relations مناسبات تجاری
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
letter de chancellerie نامهای است که در مناسبات مهم جهانی مورد استفاده قرار می گیرد
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
commonalities مشترک
commonality مشترک
subscriber's line خط مشترک
common user مشترک
commoners مشترک
common مشترک
commonest مشترک
subscriber مشترک
subscribers مشترک
participants مشترک
participant مشترک
held in common مشترک
intercommon حق مشترک
joint مشترک
party line خط مشترک
party lines خط مشترک
sensed حس مشترک
sense حس مشترک
senses حس مشترک
conjoint مشترک
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
joint ownership مالکیت مشترک
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
trunk circuit معبر مشترک
joint account حساب مشترک
joint shares سهام مشترک
joint adventure تجارت مشترک
co insurance بیمه مشترک
joint products محصولات مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
joint services خدمات مشترک
joint staff ستاد مشترک
joint command فرماندهی مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
combined publications نشریات مشترک
joint demand تقاضای مشترک
common area ناحیه مشترک
joint exercise تمرین مشترک
joint exercise مانور مشترک
joint force نیروی مشترک
factors عامل مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
mutual interests منافع مشترک
joint command یکان مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
joint costs هزینههای مشترک
joint costs هزینه مشترک
Common Market بازار مشترک
coinsurance بیمه مشترک
mutual debts دیون مشترک
factor عامل مشترک
halvers نیمه مشترک
common fraction مخرج مشترک
jointly owned property مال مشترک
co-author نویسندهی مشترک
co-authors نویسندهی مشترک
joint zone منطقه مشترک
insurance certificate بیمه مشترک
middling جمله مشترک
party line مرز مشترک
EEC بازار مشترک
local subscriber مشترک داخلی
line termination circuit اتصال مشترک
bottom layer لایه مشترک
party wall دیوار مشترک
party walls دیوار مشترک
common denominators مخرج مشترک
meant میان مشترک
common denominator مخرج مشترک
tenancy in common استیجار مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
condominium مالکیت مشترک
condominium حکومت مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
commonwealths مشترک المنافع
commonwealth مشترک المنافع
joint stock سرمایه مشترک
condominium حاکمیت مشترک
intercommunion اقدام مشترک
condominium تسلط مشترک
cenotrope گرایش مشترک
joint supply عرضه مشترک
coenotrope گرایش مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
condominiums تسلط مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
condominiums مالکیت مشترک
condominiums حکومت مشترک
synergy عمل مشترک
cooperative work کار مشترک
interfaces وجه مشترک
cooperative work همکاری مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
complex fraction مخرج مشترک
complex fraction برخه مشترک
interfaces سطح مشترک
concerted action عمل مشترک
common fate سرنوشت مشترک
common factor عامل مشترک
subscriber's line خط متعلق به مشترک
interface وجه مشترک
common language زبان مشترک
collaboration کار مشترک
co-operation کار مشترک
commonweal مشترک المنافع
co-operation همکاری مشترک
common wealth مشترک المنافع
common wall دیوار مشترک
collaboration همکاری مشترک
cooperation همکاری مشترک
common trait ویژگی مشترک
common storage حافظه مشترک
common progarm برنامه مشترک
common multiple مضرب مشترک
collective مشترک عمومی
subscriber's cable کابل مشترک
party lines مرز مشترک
common مشترک اشتراکی
intersections فصل مشترک
intersection فصل مشترک
joint ستاد مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
commoners مشترک اشتراکی
interface سطح مشترک
commonest مشترک اشتراکی
rachis دیرک مشترک
coefficient عامل مشترک
coefficients عامل مشترک
joint مشترک الحاقی
cooperation کار مشترک
party parpet جانپناه مشترک
subscriber's number شماره مشترک
lowest common multiple کوچکترین مضرب مشترک
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
co-star نقش مشترک داشتن
shared paranoid disorder اختلال پارانویایی مشترک
joint enterprise موسسه اقتصادی مشترک
epicene مشترک بین دو جنس
party parpet دست انداز مشترک
joint tenants اجاره داران مشترک
collective call sign معرف مشترک یکانها
co-stars نقش مشترک داشتن
joint amphibious operations عملیات مشترک اب خاکی
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
interfacical polymerization بسپارش در سطح مشترک
interosculation همانندی باصفات مشترک
joint task force گروه رزمی مشترک
joint tenancy اجاره داری مشترک
consolidated table of allowance جدول سهمیه مشترک
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
law of common fate قانون سرنوشت مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
interfaces دفتر مشترک قسمتها
line termination circuit مدار مشترک تلفنی
local subscriber مشترک تلفنی محلی
jcs رئیس ستاد مشترک
osculate صفات مشترک داشتن
joint account حساب بانکی مشترک
interosculate صفات مشترک داشتن
gold pool صندوق مشترک طلا
collectivism سیستم اقتصادی مشترک
digital subscriber line [DSL] خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
common ion effect اثر یون مشترک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com