Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
reengine
دارای موتور تازه کردن
Other Matches
reman
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
green run
اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
turbojet engine
موتور هواپیمای دارای توربین جت
supercharged
موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
aweigh
تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
newlywed
تازه داماد تازه عروس
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
freshening
تازه کردن
freshens
تازه کردن
fresh-
تازه کردن
freshest
تازه کردن
fresh
تازه کردن
freshened
تازه کردن
freshen
تازه کردن
refresh
تازه کردن
refreshed
تازه کردن
refreshes
تازه کردن
refreshed
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
To catch ones breath .
نفس تازه کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
repave
تازه سنگفرش کردن
refurbish
روشن و تازه کردن
resurface
روکش تازه کردن
resurfaced
روکش تازه کردن
redecorate
تزئینات تازه کردن
resurfaces
روکش تازه کردن
redecorates
تزئینات تازه کردن
redecorating
تزئینات تازه کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
refurbishing
روشن و تازه کردن
initiate
تازه وارد کردن
initiated
تازه وارد کردن
refinish
روکاری تازه کردن
initiating
تازه وارد کردن
initiates
تازه وارد کردن
redecorated
تزئینات تازه کردن
to take breath
نفس تازه کردن
dismantling
پیاده کردن موتور
disassembly
پیاده کردن موتور
tune up
موتور را تنظیم کردن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
dismantles
پیاده کردن موتور
prime
گرم کردن موتور
motoring of generator
موتور کردن مولد
primes
گرم کردن موتور
primed
گرم کردن موتور
dismantled
پیاده کردن موتور
dismantle
پیاده کردن موتور
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
respired
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
interpolated
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolate
باعبارت تازه تحریف کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
interpolates
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolating
باعبارت تازه تحریف کردن
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
To opev someones wound.
داغ کسی را تازه کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
scratch the surface
<idiom>
تازه شروع به کار کردن
reforest
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
refreshes
نیروی تازه دادن تقویت کردن
move in
به خانه تازه اسباب کشی کردن
refreshed
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
نیروی تازه دادن تقویت کردن
to move in
بخانه تازه اسباب کشی کردن
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
cooling drag
پسای ناشی از خنک کردن موتور
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
reincarnate
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
to reseat a theatre
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
to refresh
[jog]
your memory
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
proselyte
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
converts
معکوس کردن تازه کردن
convert
معکوس کردن تازه کردن
converted
معکوس کردن تازه کردن
converting
معکوس کردن تازه کردن
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
threads
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
militarize
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
refresh buffer
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
inflames
دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortify
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifies
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
catalyze
دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
inflaming
دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflame
دارای اماس کردن ملتهب کردن
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
innervate
دارای پی کردن
gifts
دارای استعداد کردن
zigzag
دارای پیچ و خم کردن
zigzagged
دارای پیچ و خم کردن
nitrogenize
دارای نیتروژن کردن
zigzagging
دارای پیچ و خم کردن
varnish
دارای فاهرخوب کردن
freckle
خال دارای کک مک کردن
varnishing
دارای فاهرخوب کردن
castellate
دارای استحکامات کردن
body
دارای جسم کردن
tooth
دارای دندان کردن
whipstitch
دارای مرز کردن
gift
دارای استعداد کردن
varnishes
دارای فاهرخوب کردن
rampart
دارای استحکامات کردن
varnished
دارای فاهرخوب کردن
bodies
دارای جسم کردن
zigzags
دارای پیچ و خم کردن
embrasure
دارای منفذ کردن
nationalised
دارای ملیت کردن
nationalises
دارای ملیت کردن
nationalize
دارای ملیت کردن
insoul
دارای روح کردن
nationalising
دارای ملیت کردن
nationalizes
دارای ملیت کردن
nationalizing
دارای ملیت کردن
ensoul
دارای روح کردن
personifying
دارای شخصیت کردن
personify
دارای شخصیت کردن
personifies
دارای شخصیت کردن
embrasures
دارای منفذ کردن
systemize
دارای همست کردن
fluoridate
دارای فلورید کردن
potentialize
دارای استعداد کردن
personified
دارای شخصیت کردن
hydroxylate
دارای هیدروکسیل کردن
substantivize
دارای ماهیت کردن
transistorize
دارای ترانسیتور کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
tinkled
دارای طنین کردن
tinkles
دارای طنین کردن
tinkle
دارای طنین کردن
tinkling
دارای طنین کردن
vitaminize
دارای ویتامین کردن
vallum
دارای استحکامات کردن
crenelate
دارای کنگره کردن
populating
دارای جمعیت کردن
populate
دارای جمعیت کردن
indexes
:دارای فهرست کردن
indexed
:دارای فهرست کردن
populates
دارای جمعیت کردن
hydrogenate
دارای هیدروژن کردن
index
:دارای فهرست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com