Dictiornary-Farsi | دارای نظم و ترتیب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
ordered	دارای نظم و ترتیب


Search result with all words

seriate	دارای تسلسل یاشماره ترتیب مسلسل
Other Matches

random processing	پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation	ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order	ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous	دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried	دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
virile	دارای نیروی مردی دارای رجولیت
outrigged	دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic	دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
ordering	ترتیب
system	ترتیب
configuration	ترتیب
regularities	ترتیب
out of kelter	بی ترتیب
random	بی ترتیب
randomly	بی ترتیب
ordonnance	ترتیب
orderless	بی ترتیب
anomalies	بی ترتیب
anomaly	بی ترتیب
to make an arrangement	ترتیب
systems	ترتیب
regularity	ترتیب
sequence	ترتیب
in series	به ترتیب
immethodical	بی ترتیب
catenation	ترتیب
to order <idiom>	به ترتیب
sequences	ترتیب
lay out	ترتیب
arrangment	ترتیب
ataxic	بی ترتیب
kelter or kilter	ترتیب
kelter	ترتیب
irregular	بی ترتیب
order	ترتیب
arr	ترتیب
arramgement	ترتیب
organisations	ترتیب
orderliness	ترتیب
assortments	ترتیب
collocation	ترتیب
set up	ترتیب
serialization	ترتیب
assortment	ترتیب
management	ترتیب
managements	ترتیب
arrangements	ترتیب
respectively	به ترتیب
arrangement	ترتیب
organization	ترتیب
configurations	ترتیب
regvlarity	ترتیب
organizations	ترتیب
disorderly	بی ترتیب
pial	بی ترتیب
calling sequence	ترتیب فراخوانی
sequence control	کنترل ترتیب
ordain	ترتیب دادن
in chronological order	به ترتیب تاریخ
ordained	ترتیب دادن
formation	ترتیب قرارگرفتن
sequences	ترتیب دادن
sequences	رشته ترتیب
discipline	تادیب ترتیب
disciplines	تادیب ترتیب
sequence	ترتیب دادن
ascending order	ترتیب صعودی
sequence	رشته ترتیب
indue order	به ترتیب صحیح
disciplining	تادیب ترتیب
ordaining	ترتیب دادن
gradational	به ترتیب درجه
collating sequence	ترتیب تلفیقی
compose sequence	ترتیب ساختگی
runs	ترتیب محوطه
trained	نظم ترتیب
train	نظم ترتیب
rearrangement	ترتیب مجدد
rearrangements	ترتیب مجدد
ordains	ترتیب دادن
random fill	خاکریز بی ترتیب
sequence check	مقابله ترتیب
In this order. In this way.	باین ترتیب
trains	نظم ترتیب
rearrngement	ترتیب مجد د
run	ترتیب محوطه
castrametation	فن ترتیب اردو
sequence counter	ترتیب شمار
partial order	پاره ترتیب
order of battle	ترتیب نیرو
orchestration	ترتیب هم اهنگی
orchestrations	ترتیب هم اهنگی
systems	نظم ترتیب
system	نظم ترتیب
partial order	ترتیب جزئی
to map out	ترتیب دادن
make-up	ترتیب گریم
permanencies	ترتیب همیشگی
permanency	ترتیب همیشگی
line-up	به ترتیب ایستادن
line-ups	به ترتیب ایستادن
scheme	ترتیب رویه
schemed	ترتیب رویه
schemes	ترتیب رویه
tactics	نظم و ترتیب
rating	ترتیب تقدم
ratings	ترتیب تقدم
sort order	نظم ترتیب
march order	ترتیب راهپیمایی
sort key	کلید ترتیب
dress	ترتیب دادن
dresses	ترتیب دادن
sequencing	ترتیب دهی
sequencing	ترتیب گذاری
sequencer	ترتیب سنج
instrumentation	ترتیب اهنگ
word order	ترتیب واژه ها
birth order	ترتیب ولادت
kelter	بی ترتیب مختل
lighting scheme	ترتیب روشنایی
precedence	ترتیب تقدم
alphabetical order	ترتیب رکوردها
disordered	بی ترتیب اشفته
line up	به ترتیب ایستادن
arrengement	ترتیب دادن
relative location	ترتیب نسبی
untune	بی ترتیب کردن
sequence number	شماره ترتیب
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
arrangement	ترتیب اصلاح
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
concerning this <adv.>	به این ترتیب
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
chronological	به ترتیب تاریخ
arrangements	ترتیب تنظیم
layout	ترتیب وسایل
for this purpose <adv.>	به این ترتیب
curialism	ترتیب دربارپاپ
as to that <adv.>	به این ترتیب
layouts	ترتیب وسایل
data set	ترتیب داده
fifo	به ترتیب ورود
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
control sequence	ترتیب کنترل
arrangements	ترتیب اصلاح
descending order	ترتیب نزولی
hereunto <adv.>	به این ترتیب
descending sort	ترتیب نزولی
rough and tumble	بی نظم و ترتیب
expandede order	ترتیب مبسوط
connecting arrangement	ترتیب متصل
on this <adv.>	به این ترتیب
critical assembly	ترتیب بحرانی
firing order	ترتیب احتراق
decreasing order	ترتیب کاهنده
hereto <adv.>	به این ترتیب
first in first out	به ترتیب ورود
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
desultorily	بطور بی ترتیب
arrangement	ترتیب تنظیم
end stopped	دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions	دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
flow cycle	مدار ترتیب کار
issue priority	ترتیب تقدم توزیع
phase out	به ترتیب خارج کردن
basic circuit arrangement	ترتیب مدار ساده
phase in	به ترتیب داخل شدن
sequence of command	ترتیب توالی فرامین
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
force designator	شماره ترتیب یکان
To arrange (fix up) something.	ترتیب کاری را دادن
ranks	طلب شده ترتیب
Lattice [order]	توری [ترتیب] [ریاضی]
queues	که به ترتیب بررسی می شوند
sequence number	شماره ترتیب توالی
daa	ترتیب دستیابی داده ها
chiming	ترتیب زنگهای موسیقی
match maker	ترتیب دهنده مسابقه
arranging	ترتیب دادن اراستن
arranged	ترتیب دادن اراستن
arrange	ترتیب دادن اراستن
input output order	ترتیب ورودی- خروجی
pagination	ترتیب صفحات در کتاب