Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
youthful
دارای نیروی شباب
Other Matches
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
magnetic
دارای نیروی مغناطیسی
progenitive
دارای نیروی تولید
isomagnetic
دارای نیروی مغناطیسی متساوی
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
dynamoelectric
دارای نیروی محرکه برقی
self energizing
دارای نیروی خود کار
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
steamroller
جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollers
جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollered
جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollering
جاده صاف کن دارای نیروی بخار
youthfufness
شباب
adolescency
شباب
bloom of youth
عنفوان شباب
adolescence
دورهء شباب
may
ریعان شباب
youths
شباب شخص جوان
springtime
شباب بهار زندگانی
youth
شباب شخص جوان
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
jetting
نیروی جت
jet propulsion
نیروی جت
jetted
نیروی جت
jets
نیروی جت
jet
نیروی جت
total force
نیروی کل
staying power
نیروی پایداری
stamina
نیروی حیاتی
internal force
نیروی داخلی
posse
نیروی اجتماعی
posses
نیروی اجتماعی
people forces
نیروی پایداری
police power
نیروی انتظامی
forcing
نیروی نظامی
forces
نیروی نظامی
force
نیروی نظامی
internal force
نیروی درونی
inertial force
نیروی ماند
inertial force
نیروی لختی
holding force
نیروی بازدارنده
hoisting power
نیروی صعودی
armada
نیروی دریایی
armadas
نیروی دریایی
he acted from impluse
نیروی ناگهانی یا
police forces
نیروی پلیس
police forces
نیروی انتظامی
police force
نیروی پلیس
police force
نیروی انتظامی
ground forces
نیروی زمینی
ground force
نیروی زمینی
power of production
نیروی تولید
manpower
نیروی انسانی
inertia force
نیروی اینرسی
impulsive force
نیروی ضربهای
impact force
نیروی برخورد
impact force
نیروی ضربهای
manpower
نیروی کار
hydroelectric power
نیروی برقابی
hydro
نیروی محرکه اب
internal voltage
نیروی الکتروموتوری
labour
نیروی انسانی
magnetic force
نیروی مغناطیسی
mmf
نیروی مغناطیسرانی
magnemotive force
نیروی مغناطیسرانی
net force
نیروی خالص
resutant
نیروی برایند
resutant
نیروی خالص
lorentz force
نیروی لورنتس
london force
نیروی لاندنی
impetus
نیروی جنبش
impetus
نیروی محرک
net force
نیروی برایند
mechanized force
نیروی مکانیزه
labors
نیروی انسانی
labored
نیروی انسانی
marine forces
نیروی تفنگدار
mana
نیروی جادویی
man power
نیروی انسانی
man power
نیروی مردانه
mailed fist
نیروی مسلح
muscularly
با نیروی ماهیچه
naval forces
نیروی دریایی
lifting power
نیروی خیزش
resutant force
نیروی برایند
osmotic force
نیروی راند
constabularies
نیروی شهربانی
constabulary
نیروی شهربانی
juvenility
نیروی جوانی
counterbalance
نیروی برابر
counterbalanced
نیروی برابر
paratroop
نیروی چترباز
counterbalances
نیروی برابر
joint force
نیروی مشترک
labor
نیروی کارگری
osmotic force
نیروی اسمزی
labor
نیروی انسانی
lifting power
نیروی بالابری
land forces
نیروی زمینی
land force n
نیروی زمینی
resutant force
نیروی خالص
nonaxial force
نیروی غیرمحوری
normal force
نیروی عمودی
nuclear power
نیروی هستهای
police power
نیروی پلیس
labor force
نیروی کار
explosive force
نیروی انفجار
centripetal force
نیروی مرکزگرا
expeditionary forces
نیروی اعزامی
mains
نیروی برق
firepower
نیروی محرکه
amphibious force
نیروی اب خاکی
albedo
نیروی بازتابش
muscle
نیروی عضلانی
friendlier
نیروی خودی
friendlies
نیروی خودی
friendliest
نیروی خودی
friendly
نیروی خودی
advance force
نیروی پیشروی
adhesiveness
نیروی چسبندگی
expeditionary force
نیروی اعزامی
reinforcements
نیروی امدادی
army of occupation
نیروی اشغالگر
kinetic energy
نیروی فعال
auxiliary forces
نیروی کمکی
propellant
نیروی محرکه
propellants
نیروی محرکه
attractive force
نیروی جاذبه
attraction force
نیروی ربایش
attraction force
نیروی جاذبه
atomic energy
نیروی اتمی
assault force
نیروی هجوم
assault force
نیروی هجومی
adhesive stress
نیروی چسبندگی
adhesive force
نیروی چسبنده
adhesive force
نیروی چسبندگی
dynamic
نیروی مستقر
dynamically
نیروی درونی
dynamically
نیروی مستقر
gravity
نیروی ثقل
navies
نیروی دریایی
gravitation
نیروی ثقل
naval
نیروی دریایی
intellects
نیروی عقلانی
intellect
نیروی عقلانی
militia
نیروی نظامی
dynamic
نیروی درونی
navy
نیروی دریایی
yogurts
نیروی ذخیره
yoghurts
نیروی ذخیره
yoghurt
نیروی ذخیره
yoghourts
نیروی ذخیره
air forces
نیروی هوایی
air force
نیروی هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com