English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
cationic دارای کاتیون فعال
Other Matches
cation کاتیون
super cation ابر کاتیون
active هدف فعال خط مشی فعال
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
snell فعال
smacker فعال
active فعال
light footed فعال
astir فعال
energetic فعال
go-ahead فعال
sthenic فعال
light foot فعال
operational فعال
strenuous فعال
active cell سل فعال
upped فعال
commissioned <adj.> فعال
smacking فعال
upping فعال
up فعال
efective فعال
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
actinic rays اشعه فعال
spiritous فعال زنده
active therapy درمان فعال
operating personnel پرسنل فعال
spirituous فعال سرزنده
active force نیروی فعال
activation فعال سازی
kinetic energy نیروی فعال
out of action غیر فعال
optically active فعال نوری
cycle stock موجودی فعال
enthalpy حرارت فعال
hot money پول فعال
activate فعال کردن
acting فعال کاری
passive غیر فعال
whip up <idiom> فعال کردن
trig فعال سرحال
come alive <idiom> فعال ماندن
passives غیر فعال
semiactive نیمه فعال
active device دستگاه فعال
inactive غیر فعال
active vocabulary واژگان فعال
active cell سلول فعال
active lines خطهای فعال
activated فعال کردن
active mine مین فعال
active program برنامه فعال
active site محل فعال
active carbon کربن فعال
active site موضع فعال
active فعال کنشی
active installation قسمت فعال
activates فعال کردن
active element عنصر فعال
active file پرونده فعال
active file فایل فعال
activating فعال کردن
active hydrogen هیدروژن فعال
active centers مراکز فعال
active index ایندکس فعال
active index شاخص فعال
active center مرکز فعال
active sonar سونار فعال
active sonar ردیاب فعال
active aircraft هواپیمای فعال
active absorption جذب فعال
active installation تاسیسات فعال
activator فعال ساز
adrenergic فعال شونده
activation barrier سد فعال سازی
activation فعال کردن
actuator فعال کننده
actual output بازداده فعال
active balance مانده فعال
activate فعال کردن
active stock موجودی فعال
active window پنجره فعال
active avoidance اجتناب فعال
active area ناحیه فعال
active analysis تحلیل فعال
activate فعال کردن
surface active agents مواد فعال در سطح
reactive power توان غیر فعال
active database پایگاه دادههای فعال
activation energy انرژی فعال سازی
reactive current جریان غیر فعال
reactivated دوباره فعال کردن
reactivate دوباره فعال کردن
arm خط وط وقفه فعال شده .
reactivates دوباره فعال کردن
reactivating دوباره فعال کردن
activated carbon ذغال فعال شده
active zone of well حوزه فعال چاه
activated charcoal کربن فعال شده
activated charcoal ذغال فعال شده
activated cathode کاتد فعال شده
go-getters شخص فعال و زرنگ
go getter شخص فعال و زرنگ
activated complex کمپلکس فعال شده
activated diffusion پخش فعال شده
activated sludge لجن فعال شده
activated carbon کربن فعال شده
active status خط مشی فعال توپخانه
active fiscal policy سیاست مالی فعال
surfactants مواد فعال در سطح
activities فعال یا مشغول بودن
activity فعال یا مشغول بودن
go-getter شخص فعال و زرنگ
commissioning the ship فعال کردن کشتی
ce تراشه فعال کننده
active labor force نیروی کار فعال
absorbo cel سلولوز فعال شده
pragmatic فعال واقع بین
active sonar رادار دریایی فعال
activating effect of functional group گروه فعال ساز
deactivating غیر فعال کردن
pragmatics فعال واقع بین
passive sonar ردیاب غیر فعال
euchromatin بخش فعال کروماتین
disabled <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
nonoperating strength پرسنل غیر فعال
inactivate غیر فعال کردن
overactive فوق العاده فعال
deactivated غیر فعال کردن
deactivate غیر فعال کردن
idle money پول غیر فعال
deactivates غیر فعال کردن
passive element یکان غیر فعال
locked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
interrupting خط وقفه که فعال شده است
activated methylene group گروه متیلن فعال شده
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
interrupts خط وقفه که فعال شده است
lie by غیر فعال باقی ماندن
activation فعال شدن کنش وری
reticular activating system دستگاه فعال ساز شبکهای
passive غیر فعال مطیع وتسلیم
passives غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupt خط وقفه که فعال شده است
psychoactive drug داروی فعال کننده روان
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
anaerobic زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activating فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
membrane keyboard احساس کننده فشار را فعال میکند
to lie dormant غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
nonstriker یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
epo Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
ascending reticular activating system دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
paper fed که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
aras system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
maskable وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
coacher مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
direct coupled transistor logic سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
mask کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
sessions 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
unmount برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edit ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
interrupts اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hotter سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hot سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
child program تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com