English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
Other Matches
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
isotonic دارای کشش مساوی
isodiametric دارای قطر مساوی
isodiametric دارای ابعاد مساوی
equidistant دارای مسافت مساوی
three square دارای سه ضلع مساوی
equiangular دارای زوایای مساوی
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
progenitive دارای نیروی تولید
youthful دارای نیروی شباب
magnetic دارای نیروی مغناطیسی
proton هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
protons هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
self energizing دارای نیروی خود کار
dynamoelectric دارای نیروی محرکه برقی
isomagnetic دارای نیروی مغناطیسی متساوی
steamrollered جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollering جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamroller جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollers جاده صاف کن دارای نیروی بخار
cal کالری
international table calorie کالری
cal. کالری
cals کالری
heat unit کالری
calory کالری
calorie کالری
calories کالری
therms کالری کوچک
therm کالری کوچک
calorimeter کالری سنج
caloric مربوط به کالری
ration strenght کالری جیره
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
hikiwate مساوی
no set مساوی
draws مساوی
even <adj.> مساوی
equalise مساوی
bracketed مساوی
plus/equals key مساوی
draw مساوی
square مساوی
all مساوی
squared مساوی
squares مساوی
squaring مساوی
all- مساوی
split مساوی
all square مساوی
save off مساوی
tie مساوی
identical مساوی
peel مساوی
peels مساوی
adequate مساوی
equivalents مساوی
ties مساوی
identic مساوی
euqal مساوی
equivalent مساوی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
part جزء مساوی
equal برابر مساوی
equalling برابر مساوی
just as well <adv.> به طور مساوی
even تراز مساوی
equalled برابر مساوی
On an equal footing. بر پایه مساوی
moiety قسمت مساوی
dead even کاملا مساوی
equaled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
paripassu مساوی همدرجه
measure up <idiom> مساوی بودن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
equals برابر مساوی
equally <adv.> به طور مساوی
equalises مساوی کردن
equidistance مسافت مساوی
equalising مساوی کردن
adequate مساوی ساختن
nonpareil غیر مساوی
equalizing مساوی کردن
equalizes مساوی کردن
tie vote اراء مساوی
equalize مساوی کردن
equalized مساوی کردن
equalised مساوی کردن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equaliser امتیاز مساوی کننده
homographic مساوی از حیث املاء
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
equalize مساوی یاهم شکل کردن
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
tie break بهم خوردن وضع مساوی
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
equalized مساوی یاهم شکل کردن
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
equally بیک درجه بطور مساوی
equalises مساوی یاهم شکل کردن
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
equals : برابر شدن با مساوی بودن
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
equal : برابر شدن با مساوی بودن
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
equalising مساوی یاهم شکل کردن
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
furlong واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
furlongs واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
sit on a lead بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
To swindle (fleece) someone . سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
bifid بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
neutral soil خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
ballade قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com