Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
English
Persian
narrate
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
Other Matches
fictionalizes
داستان سرایی کردن
fictionalized
داستان سرایی کردن
fictionalize
داستان سرایی کردن
fictionalises
داستان سرایی کردن
fictionalised
داستان سرایی کردن
fictionize
داستان سرایی کردن
fictionalizing
داستان سرایی کردن
fictionalising
داستان سرایی کردن
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
drooling
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drool
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooled
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drools
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to heighten a story
داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
keenest
نوحه سرایی کردن
keen
نوحه سرایی کردن
sonneteer
غزل سرایی کردن
sonnetize
غزل سرایی کردن
sonnetize
نغمه سرایی کردن
ranten
سرزنش کردن یاوه سرایی
chorus
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
rants
سرزنش کردن یاوه سرایی
choruses
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
ranting
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted
سرزنش کردن یاوه سرایی
rant
سرزنش کردن یاوه سرایی
chorusing
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
defines
تعریف کردن معنی کردن
defines
تعیین کردن تعریف کردن
defining
تعریف کردن معنی کردن
define
تعیین کردن تعریف کردن
defining
تعیین کردن تعریف کردن
defined
تعریف کردن معنی کردن
define
تعریف کردن معنی کردن
defined
تعیین کردن تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
traduce
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
to crack up
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
compliment
تعریف کردن از
traduced
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
defining
تعریف کردن
recounts
تعریف کردن
recounting
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
praise
تعریف کردن
praised
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
praising
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
complimented
تعریف کردن از
say a good word for
تعریف کردن
define
تعریف کردن
compliments
تعریف کردن از
emblazon
تعریف کردن
complimenting
تعریف کردن از
unreel
تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
storybook
داستانی
storied
داستانی
And what a story it was too !
وآن هم چه داستانی !
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to turn out badly
بد از آب در آمدن
[داستانی]
A shocking tale . A moving story .
داستانی تکان دهنده
to represent a play
داستانی را نمایش دادن
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
to draw a moral
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
comic book
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
comic books
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
ballads
تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
ballad
تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
romulus
رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
carol
نغمه سرایی
lyrism
غزل سرایی
carols
نغمه سرایی
dirges
نوحه سرایی
dirge
نوحه سرایی
lyricism
غزل سرایی
elegize
مرثیه سرایی
poetry
چامه سرایی
eulogium
مدح مدیحه سرایی
jeremiad
نوحه سرایی سوگنامه
elocution
حس تقریر سخن سرایی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
apologue
داستان
marchen
داستان
novella
داستان
fables
داستان
anecdotage
داستان
conte
داستان
tale
داستان
story
داستان
tales
داستان
fable
داستان
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
make-up
داستان ساختگی
fairy tales
داستان جن و پری
flashbacks
بازگوی داستان
storytellers
داستان سرا
narrators
گوینده داستان
narrator
گوینده داستان
narratives
داستان داستانسرایی
short story
داستان کوتاه
flashback
بازگوی داستان
episode
داستان فرعی
heroes
پهلوان داستان
novelet
داستان کوتاه
an iliad of woes
داستان بدبختبی
narration
داستان داستانسرایی
epitasis
حداعلای داستان
parable
داستان اخلاقی
parables
داستان اخلاقی
in a narrative style
بسبک داستان
episodes
داستان فرعی
hero
پهلوان داستان
conte
داستان کوتاه
to spin yarns
داستان ساختن
whodunnits
داستان پلیسی
novelette
داستان کوتاه
whodunits
داستان پلیسی
whodunit
داستان پلیسی
underplot
داستان فرعی
to invent stories
داستان ساختن
storyteller
داستان سرا
novel
کتاب داستان
catastrophe
عاقبت داستان
decameron
داستان نامه
narrative
داستان داستانسرایی
fictions
داستان اختراع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com