Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
Her sad story moved us to tears.
داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
Other Matches
to melted in to tears
بگریه در امدن
to weep away
بگریه گذرانیدن
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
threw
انداخت
he bobbed a curtsy
سلامی انداخت
Her cheeks were fushed .
لپهایش گه انداخت
i was prostrated by fever
تب مرا از پا انداخت
impulse
انگیزش
urge
انگیزش
motivation
انگیزش
incitement
انگیزش
stimulation
انگیزش
urged
انگیزش
urges
انگیزش
urging
انگیزش
fillip
انگیزش
fillips
انگیزش
incitation
انگیزش
inanition
انگیزش
excitment
انگیزش
animations
انگیزش
animation
انگیزش
impulse
بر انگیزش
impulses
بر انگیزش
impulses
انگیزش
It set me thinking . It made me think .
مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble.
ما را به درد سر خواهد انداخت
extrinsic motivation
انگیزش برونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
induction period
دوره انگیزش
primary motivation
انگیزش نخستین
provacation
برافروختگی انگیزش
secondary motivation
انگیزش ثانوی
intrinsic motivation
انگیزش ذاتی
He hung his head in shame.
از خجالت سرش راپایین انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
He put me out of business.
مرا از کسب وکاسبی انداخت
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He shrugged his shoulders.
او
[مرد]
شانه اش را بالا انداخت.
it filled their hearts with t
ترس زیاد دردل انها انداخت
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
Such exravagance reduced her to beggary .
این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
His invevtion made a noise in the world.
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
He kept glancing toward the entrance.
او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
The baby was kicking and scraming .
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
The incident set off a debate.
این رویداد بحثی را به راه انداخت
[برانگیخت]
.
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .
جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
tales
داستان
story
داستان
anecdotage
داستان
conte
داستان
novella
داستان
marchen
داستان
apologue
داستان
fable
داستان
fables
داستان
tale
داستان
episode
داستان فرعی
parable
داستان اخلاقی
fictionist
داستان نویس
epitasis
حداعلای داستان
decameron
داستان نامه
to spin yarns
داستان ساختن
conte
داستان کوتاه
an interesting story
داستان با مزه
an iliad of woes
داستان بدبختبی
episodes
داستان فرعی
underplot
داستان فرعی
fairy tale
داستان جن و پری
storybook
کتاب داستان
novelet
داستان کوتاه
storybook
داستان نامه
fairy tales
داستان جن و پری
to invent stories
داستان ساختن
in a narrative style
بسبک داستان
hermitically
هلوان داستان
novelettes
داستان کوتاه
narrative
داستان داستانسرایی
storytellers
داستان سرا
storyteller
داستان سرا
flashbacks
بازگوی داستان
flashback
بازگوی داستان
fiction
داستان اختراع
catastrophes
عاقبت داستان
fictions
داستان اختراع
parables
داستان اخلاقی
make-up
داستان ساختگی
catastrophe
عاقبت داستان
narratives
داستان داستانسرایی
novel
کتاب داستان
novels
کتاب داستان
narrator
گوینده داستان
narrators
گوینده داستان
short stories
داستان کوتاه
whodunnits
داستان پلیسی
whodunits
داستان پلیسی
narration
داستان داستانسرایی
whodunit
داستان پلیسی
short story
داستان کوتاه
heroes
پهلوان داستان
hero
پهلوان داستان
novelette
داستان کوتاه
story
اشکوب داستان گفتن
story
بصورت داستان در اوردن
fairy tales
داستان باور نکردنی
fictionalising
داستان سرایی کردن
fairy tale
داستان باور نکردنی
serialist
داستان نویس سریال
fictionalised
بصورت داستان دراوردن
fictionalised
داستان سرایی کردن
fictionalises
بصورت داستان دراوردن
fictionalises
داستان سرایی کردن
story recall test
ازمون یاداوری داستان
fictionalising
بصورت داستان دراوردن
sob story
<idiom>
داستان اشک آور
sob stories
داستان گریه اور
sob story
داستان گریه اور
personages
شخصیت بازیگران داستان
personage
شخصیت بازیگران داستان
fictionize
داستان سرایی کردن
That's not so!
داستان اینطوری نیست!
fictionalize
بصورت داستان دراوردن
fictionalize
داستان سرایی کردن
fictionalized
بصورت داستان دراوردن
fictionize
بصورت داستان دراوردن
fictionalizing
داستان سرایی کردن
fictionalizing
بصورت داستان دراوردن
donnee
موضوع داستان یا درام
fictionalizes
بصورت داستان دراوردن
fictionalizes
داستان سرایی کردن
ruise
شایعات داستان ساختگی
invention of a false story
جعل داستان دروغی
fictionalized
داستان سرایی کردن
cliff hanger
مطلب یا داستان جالب
science fiction
داستان تخیلی علمی
novelize
بشکل داستان در اوردن
novelistic
وابسته به داستان و رمان
cliff-hangers
مطلب یا داستان جالب
anecdotal evidence
شواهد داستان گونه
cliff-hanger
مطلب یا داستان جالب
catastrophical
مربوط به عاقبت داستان
tract
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
heroically
زنی که قهرمان داستان باشد
The scene of the nover is laid in scotland.
صحنه داستان دراسکاتلند است
cartoon
تصویر مضحک داستان مصور
cartoons
تصویر مضحک داستان مصور
tracts
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
iliad
داستان حماسی منسوب به هومر
lays
تخم گذاردن داستان منظوم
lay
تخم گذاردن داستان منظوم
character
شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
characters
شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
yarn
الیاف داستان افسانه امیز
yarns
الیاف داستان افسانه امیز
make up
ساختمان یاحالت داستان ساختگی
make a picture story test
آزمون داستان سازی مصور
romances
کتاب رمان داستان عاشقانه
romance
کتاب رمان داستان عاشقانه
heroine
زنی که قهرمان داستان باشد
to be back to square one
<idiom>
دوباره به اول داستان رسیدن
heroines
زنی که قهرمان داستان باشد
pastorale
شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
What's behind all this?
معنی این داستان چه است؟
cycle
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
folktale
افسانههای قومی واجدادی داستان ملی
cycled
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
cycles
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
That story is as old as the hills.
داستان خیلی طول و دراز است.
That's another story.
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
skald
شاعر قدیمی اسکاندیناوی داستان نویس
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
The whole story was faked up .
تمام داستان قلابی وساختگه بود
this play does not stage well
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
The moral of the story is that …
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
The moral point of this story is that…
مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
subplot
داستان یا موضوع فرعی وتبعی رمان یانمایشنامه
achilles
اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
rhapsodies
اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
rhapsody
اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعررزمی
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
sikt
قطعه خوش مزه داستان مضحک کاباره هاونمایشهای واریته
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
agamemnon
اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
dramatic monologue
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
the story is probale
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
name part
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
narrate
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
romanticized
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizes
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
romanticizing
بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com