Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
farthingale
دامن پف کرده
Other Matches
hoopskirt
دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
lapful
یک دامن پر
brorher in law
هم دامن
overskirt
دامن رو
hobble skirt
دامن تنگ
mini-skirt
دامن کوتاه
tablier
پیش دامن
unchaste
الوده دامن
mini-skirts
دامن کوتاه
chronicity
دامن گیری
farthingale
دامن فنری
kilts
دامن مردانه
kilt
دامن مردانه
aprons
پیش دامن
apron
پیش دامن
shirttail
دامن پیراهن
cutaway
دامن گرد
coatee
دامن کوتاه
cutty sark
دامن کوتاه
crinolines
دامن پف کردن
skirted
دامن دوختن
cut away
دامن گرد
lap
دامن لباس
lapdog
سگ دامن پرورده
skirts
دامن لباس
lapped
دامن لباس
tutu
دامن کوتاه
skirts
دامن دوختن
tutus
دامن کوتاه
skirted
دامن لباس
crinoline
دامن پف کردن
skirt
دامن لباس
skirt
دامن دوختن
lap dog
سگ دامن پرورده
lappet
دامن اویز
lapfulof straw
یک دامن کاه
to add fuel to fire
آتش را دامن زدن
provokes
دامن زدن برانگیختن
provoked
دامن زدن برانگیختن
basque
دامن کوتاه زنانه
provoke
دامن زدن برانگیختن
To add fuel to (fan) the flames.
آتش را دامن زدن
to pander to somebody
[something]
دامن زدن با کسی
[چیزی]
To appeal (turn)to someone for help.
دست به دامن کسی شدن
maxi
پیراهن زنانه دامن بلند
draggle tail
دارای دامن کثیف والوده
panier
لول ژوین زیر دامن
panniers
لول ژوپن زیر دامن
morning coat
نیم تنه دامن گرد
pannier
لول ژوپن زیر دامن
cut away
نیم تنه دامن گرد
morning coats
نیم تنه دامن گرد
to pour oil on the flame
اتش خشم را دامن زدن
midi
پیراهن زنانه با دامن متوسط
dress improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
tailcoat
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
frock coat
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to beg somebody for something
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
placket
ژوپن یا زیر پوش زنانه چاک دامن
to beg of somebody
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
frock coats
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
pull-backs
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
peplum
نوعی ردا یانیم تنه زنانه دامن کوتاه
pull-back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
sporran
چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
pull back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
gremial
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
slack
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slackest
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slacks
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
tumid
<adj.>
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
infusion
دم کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
bouffant
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
bloat
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
beastby
کرده
unconscious
غش کرده
souffles
پف کرده
infusions
دم کرده
puff pastry
پف کرده
soufflTs
پف کرده
unconsciously
غش کرده
souffle
پف کرده
gelid
یخ کرده
mistaken
اشتباه کرده
it is very easily done
کرده میشود
off the track
ازخط پی گم کرده
sweated
عرق کرده
rooted
ریشه کرده
sawn
اره کرده
tinned
قوطی کرده
grown
رشد کرده
nodular
ورم کرده
baggily
بطورباد کرده
enrooted
ریشه کرده
inwrought
از تو کار کرده
wedded
ازدواج کرده
strained
صاف کرده
let it be done
کرده شود
intumescent
اماس کرده
pulled
خشک کرده
beheld
مشاهده کرده
clarified
صاف کرده
intumescent
باد کرده
iced ppa
خنک کرده
bendon
نیت کرده
distent
ورم کرده
ghi
کره اب کرده
they have done their work
را کرده اند
ghee
کره اب کرده
testate
وصیت کرده
fucate
رنگ کرده
fubsy
قوز کرده
fretty
اماس کرده
farci
دلمه کرده
fecit
درست کرده
tumid
اماس کرده
deep rooted
ریشه کرده
restrained
لگام کرده
billowy
باد کرده
blubbery
ورم کرده
ventricular
باد کرده
overage
کم رشد کرده
in flower
شکوفه کرده
self taught
تحصیل کرده
airless
گرفته یا دم کرده
warm infusion
چیز دم کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
farcie
دلمه کرده
smoothfaced
صاف کرده
tumescent
ورم کرده
deep-rooted
ریشه کرده
painted
رنگ کرده
shots
اصابت کرده
carpeted
فرش کرده
inveterate
ریشه کرده
grown-ups
رشد کرده
grown-up
رشد کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
indrawn
جذب کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
full grown
رشدکامل کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
blown
ورم کرده
full-grown
رشدکامل کرده
decorated
زینت کرده
began
شروع کرده
fried
سرخ کرده
bunged up
باد کرده
knotted
ازدحام کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
hidden
پنهان کرده
getting
کسب کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
swollen
ورم کرده
swollen
اماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
fled
فرار کرده
purified
پاک کرده
unruffled
ارام کرده
iced
خنک کرده
risen
طلوع کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
educated
تحصیل کرده
begotten
تولید کرده
refined
تمیز کرده
picked
پاک کرده
gets
کسب کرده
get
کسب کرده
shot
اصابت کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
chose
انتخاب کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com