Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
polyhistor
دانش بسیار
Search result with all words
intellectualist
کسکیه اهمیت بسیار بقوه تعقل میدهدو انرامطلقاسرچشمه دانش میداند
Other Matches
straight "A " student
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
sciences
دانش
understanding
دانش
realizing
دانش
realising
[British]
دانش
cognition
دانش
cognisance
[British]
دانش
kenning
دانش
know-how
دانش
science
دانش
wisdom
دانش
know how
دانش
scholarships
دانش
scholarship
دانش
knowledge
دانش
knowledge
دانش
gramarey
دانش
gramary
دانش
gramarye
دانش
postgraduates
دانش اموخته
postgraduate
دانش اموخته
alumnus
دانش اموخته
an encourouges of science
دانش پرور
teacher's college
دانش سرا
normal school
دانش سرا
ominscience
دانش بی پایان
philomath
دانش پرست
schoolboys
دانش اموز
patrons of learning
دانش پروران
pansophism
دانش مطلق
organum
وسیله دانش
omniscience
دانش بی پایان
physical science
دانش مادی
onomastics
دانش نام
life sciences
دانش زیستی
life science
دانش زیستی
schoolboy
دانش اموز
photology
دانش روشنایی
witting
معلومات دانش
educating
دانش اموختن
letter
معرفت دانش
schoolfellow
کسب دانش
pupils
دانش اموز
pupil
دانش اموز
learning
دانش یادگیری
polymathy
دانش زیاد
erudition
فضل و دانش
aeronautics
دانش هوانوردی
educates
دانش اموختن
educate
دانش اموختن
academy
انجمن دانش
academies
انجمن دانش
thermodynamics
دانش دماپویایی
to reach for knowledge
دانش کوشیدن
students
دانش اموز
to a knowledge
دانش اندوختن
scholar
دانش پژوه
scholars
دانش پژوه
student
دانش اموز
technical know how
دانش فنی
letters
معرفت دانش
smattering
دانش سطحی
knowledge domain
قلمرو دانش
schooling
کسب دانش
maieutic
دانش مامایی
in ken
د رحدود دانش
kith
دانش و معرفت
treatises
دانش نویسه
treatise
دانش نویسه
architectonic
دانش معماری
knowing faculty
قوه دانش
knowledge base
پایگاه دانش
knowlege representation
نمایش دانش
knowledge engineer
مهندسی دانش
computer literacy
دانش کامپیوتر
strikers
دانش اموز
knowledge representation
نمایش دانش
computer awarness
دانش کامپیوتر
striker
دانش اموز
grader
دانش اموز
knowledge representation
بازنمود دانش
logic
دانش تفکرات و دلایل
technologies
دانش فنی تکنولوژی
technology
دانش فنی تکنولوژی
aeronautical
مربوط به دانش هوانوردی
metaphsics
نسبت بهشتی و دانش
geogony
دانش زمین پیدایی
equivalent knowledge credit
تصدیق دانش علمی
he is a prodigy of learning
اعجوبه ایست در دانش
relativity of knowledge
نسبی بودن دانش
rudimentary knowledge
دانش مقدماتی یا نخستین
savoir vivre
دانش اداب ومعاشرت
gynecology
دانش امراض زنانه
geology
دانش زمین شناسی
psychologt
دانش قواوکارهای ذهنی
statics
دانش پایداری نیروها
summa
اثار دانش بشری
reservoir of knowledge
مخزن یا گنج دانش
superficiality
دانش سطحی بیمایگی
geogeny
دانش زمین پیدایی
knowledge
نرم افزاری که دانش
liturgiology
دانش ایین نمازliturgist
academician
عضو انجمن دانش
metaphsics
دانش ماورای طبیعت
phonics
دانش صدا وپژواک
aeronautic
مربوط به دانش هوانوردی
paleology
دانش چیزهای کهنه
To acquire knowledge.
دانش فرا گرفتن
old boy
دانش آموز پیشین
cardiology
دانش قلب شناسی
old boys
دانش آموز پیشین
nonrated man
دانش اموز دریایی
domain knowledge
دانش محیط کاربرد
seaman recruit
دانش اموز ملوانی دریایی
phonology
دانش دگرگونی صدا در زبان
macrobiotics
دانش طولانی کردن عمر
encyclopedia
دایره العلوم دانش جنگ
acadmist
عضو انجمن دانش یافرهنگستان
psychics
دانش قوا وکارهای ذهنی
podiatry
دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
encyclopaedias
دایره العلوم دانش جنگ
encyclopedias
دایره العلوم دانش جنگ
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
sophy
پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
gnosis
دانش رازهای روحانی عرفان
academical
ادبی عضو انجمن دانش بافرهنگستان
acodemian
عضوانجمن دانش عضوفرهنگستان عضودانشگاه یادانشکده
old school tie
کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
women students
زنان دانش اموز محصلین اناث
extracurricular
فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
Ekistics
[دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
caddie
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
caddies
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
lore
دانش مجموعه معارف وفرهنگ یک قوم ونژاد
informatics
دانش و مط العه روشهای پردازش اطلاعات و ارسال
There is no royal road to learning .
<proverb>
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
caddying
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
misology
بیزاری از علم ودانش وخرد دانش گریزی
actinochemistry
مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
caddied
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای آموزش دانش آموزان
computer literacy
دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
matricular
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
opto electronics
تکنولوژی مربوط به مجتمع سازی دانش نور و الکترونیک
No less than half the students failed the test.
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
knowledge
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
cbt
استفاده از سیستم کامپیوتری برای آموزش به دانش آموزان
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
c
استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
information
دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
articled
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
self-
که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
seldom
بسیار کم
oftentimes
بسیار
overly
بسیار
sadly
بسیار بد
out and a way
بسیار
far
بسیار
desperate
بسیار بد
longeval
بسیار زی
very little
بسیار کم
numerous
بسیار
many
بسیار
lashongs
بسیار
abundant
بسیار
precious
بسیار
all-
بسیار
sorely
بسیار
multiped
بسیار پا
beastby
بسیار
no end of
بسیار
an abundance of
بسیار
not a lettle
بسیار
muckle
بسیار
mickle or muckle
بسیار
galore
بسیار
mickle
بسیار
awfully
بسیار
parlous
بسیار
powerfully
بسیار
by far
بسیار
all
بسیار
multiplicity
بسیار
rotten
<adj.>
بسیار بد
much
بسیار
immortally
بسیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com