English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
polymathy دانش زیاد
Other Matches
straight "A " student دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
science دانش
cognisance [British] دانش
knowledge دانش
gramarye دانش
realising [British] دانش
cognition دانش
gramarey دانش
kenning دانش
know how دانش
know-how دانش
wisdom دانش
sciences دانش
understanding دانش
gramary دانش
knowledge دانش
realizing دانش
scholarship دانش
scholarships دانش
kith دانش و معرفت
photology دانش روشنایی
polyhistor دانش بسیار
knowing faculty قوه دانش
normal school دانش سرا
schoolfellow کسب دانش
knowledge base پایگاه دانش
knowledge domain قلمرو دانش
educate دانش اموختن
maieutic دانش مامایی
teacher's college دانش سرا
ominscience دانش بی پایان
knowlege representation نمایش دانش
omniscience دانش بی پایان
onomastics دانش نام
organum وسیله دانش
pansophism دانش مطلق
patrons of learning دانش پروران
philomath دانش پرست
knowledge engineer مهندسی دانش
in ken د رحدود دانش
grader دانش اموز
thermodynamics دانش دماپویایی
pupils دانش اموز
pupil دانش اموز
scholar دانش پژوه
scholars دانش پژوه
learning دانش یادگیری
erudition فضل و دانش
aeronautics دانش هوانوردی
smattering دانش سطحی
educating دانش اموختن
letter معرفت دانش
letters معرفت دانش
computer literacy دانش کامپیوتر
postgraduate دانش اموخته
postgraduates دانش اموخته
computer awarness دانش کامپیوتر
an encourouges of science دانش پرور
alumnus دانش اموخته
schoolboys دانش اموز
schoolboy دانش اموز
academy انجمن دانش
academies انجمن دانش
students دانش اموز
student دانش اموز
educates دانش اموختن
treatises دانش نویسه
to a knowledge دانش اندوختن
life sciences دانش زیستی
knowledge representation بازنمود دانش
life science دانش زیستی
physical science دانش مادی
treatise دانش نویسه
strikers دانش اموز
to reach for knowledge دانش کوشیدن
striker دانش اموز
architectonic دانش معماری
technical know how دانش فنی
schooling کسب دانش
knowledge representation نمایش دانش
witting معلومات دانش
liturgiology دانش ایین نمازliturgist
superficiality دانش سطحی بیمایگی
old boys دانش آموز پیشین
old boy دانش آموز پیشین
he is a prodigy of learning اعجوبه ایست در دانش
gynecology دانش امراض زنانه
academician عضو انجمن دانش
technology دانش فنی تکنولوژی
technologies دانش فنی تکنولوژی
logic دانش تفکرات و دلایل
aeronautic مربوط به دانش هوانوردی
To acquire knowledge. دانش فرا گرفتن
geogony دانش زمین پیدایی
metaphsics دانش ماورای طبیعت
metaphsics نسبت بهشتی و دانش
relativity of knowledge نسبی بودن دانش
equivalent knowledge credit تصدیق دانش علمی
psychologt دانش قواوکارهای ذهنی
reservoir of knowledge مخزن یا گنج دانش
rudimentary knowledge دانش مقدماتی یا نخستین
savoir vivre دانش اداب ومعاشرت
summa اثار دانش بشری
domain knowledge دانش محیط کاربرد
phonics دانش صدا وپژواک
geology دانش زمین شناسی
geogeny دانش زمین پیدایی
cardiology دانش قلب شناسی
nonrated man دانش اموز دریایی
aeronautical مربوط به دانش هوانوردی
paleology دانش چیزهای کهنه
statics دانش پایداری نیروها
knowledge نرم افزاری که دانش
gnosis دانش رازهای روحانی عرفان
acadmist عضو انجمن دانش یافرهنگستان
sophy پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
seaman recruit دانش اموز ملوانی دریایی
psychics دانش قوا وکارهای ذهنی
podiatry دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
encyclopedias دایره العلوم دانش جنگ
macrobiotics دانش طولانی کردن عمر
encyclopaedias دایره العلوم دانش جنگ
phonology دانش دگرگونی صدا در زبان
encyclopedia دایره العلوم دانش جنگ
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
Ekistics [دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
acodemian عضوانجمن دانش عضوفرهنگستان عضودانشگاه یادانشکده
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
academical ادبی عضو انجمن دانش بافرهنگستان
women students زنان دانش اموز محصلین اناث
old school tie کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
extracurricular فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
lore دانش مجموعه معارف وفرهنگ یک قوم ونژاد
caddied دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddie دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
misology بیزاری از علم ودانش وخرد دانش گریزی
actinochemistry مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
caddying دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddies دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
informatics دانش و مط العه روشهای پردازش اطلاعات و ارسال
There is no royal road to learning . <proverb> مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
learning curve نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
academically چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
matricular وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
opto electronics تکنولوژی مربوط به مجتمع سازی دانش نور و الکترونیک
knowledge دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
computer literacy دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
No less than half the students failed the test. کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
cbt استفاده از سیستم کامپیوتری برای آموزش به دانش آموزان
c استفاده از سیستم کامپیوتری برای آموزش دانش آموزان
intellectualist کسکیه اهمیت بسیار بقوه تعقل میدهدو انرامطلقاسرچشمه دانش میداند
information دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
c استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
self- که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
electronics دانش به کارگیری مط العه الکترون ها و خصوصیات آنهابرای محصولات تولید شده مثل یک قطعه یاکامپیوتر یا ماشنی حساب یا تلفن
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
expert نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
experts نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
wide زیاد
profusely زیاد
too much زیاد
widest زیاد
wider زیاد
supererogatory زیاد
copious زیاد
to a large extent زیاد
extensive زیاد
ranksack زیاد
plethoric زیاد
very زیاد
greatly زیاد
profoundly زیاد
over and above زیاد
squeamishly زیاد
plaguily زیاد
no end of زیاد
in quantities زیاد
late زیاد
many زیاد
in excess زیاد
extortionary زیاد
extortionate زیاد
immane زیاد
heart break غم زیاد
rife زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com