Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
field judge
داور میدان
Other Matches
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
courses
میدان تیر میدان
course
میدان تیر میدان
coursed
میدان تیر میدان
arbitrators
داور
arbitrator
داور
arbiter
داور
judging
داور
judges
داور
judged
داور
arbiters
داور
umpire
داور
refereed
داور
referee
داور
refereeing
داور
umpired
داور
umpires
داور
umpiring
داور
referees
داور
arbitator
داور
marker
داور
markers
داور
judge
داور
juror
داور
jurors
داور
referee
داور مسابقات
umpires
داور مانور
net cord judge
داور تور
referee throw
پرتاب داور
umpires
کمک داور
award
رای داور
ump
کمک داور
awarded
رای داور
netcord umpire
داور تور
head linesman
داور خط کناری
umpired
داور مانور
placing judge
داور خط پایان
arbiter
قاضی داور
sole arbitrator
داور منفرد
arbiters
قاضی داور
umpired
کمک داور
umpire
داور مانور
umpire
کمک داور
referee stops contest
استوپ داور
umpiring
داور مانور
line official
داور خط تجمع
foot fault judge
کمک داور
refereed
داور مسابقات
refereeing
داور مسابقات
judicial arbitrator
داور قانونی
judicial arbitrator
داور قضائی
referees
داور مسابقات
awards
رای داور
umpiring
کمک داور
referee's whistle
سوت داور
awarding
رای داور
dissents
مشاجره بر سر رای داور
umpire
سرداور داور مسابقات
refereeing
داور بالای والیبال
back judge
داور در محوطه دفاعی
referees
داور مسابقات شدن
refereeing
داور مسابقات شدن
refereed
داور بالای والیبال
referee
داور بالای والیبال
umpiring
سرداور داور مسابقات
fukushin
کمک داور کاراته
referees
داور بالای والیبال
referee
داور مسابقات شدن
umpires
سرداور داور مسابقات
ground judge
داور زمین شمشیربازی
deashim
داور وسط تکواندو
refereed
داور مسابقات شدن
aftereffect
اثر بعدی داور
umpired
سرداور داور مسابقات
jooshim
داور کنار تکواندو
justiciary
داور عالی رتبه
dissent
مشاجره بر سر رای داور
dissented
مشاجره بر سر رای داور
stopping
استوپ داور بوکس
stop
استوپ داور بوکس
stopped
استوپ داور بوکس
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
shushin
داور وسط کاراته
stops
استوپ داور بوکس
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
protested
اعتراض به رای داور کشتی
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protests
اعتراض به رای داور کشتی
backfield
جای بازیگر پشت داور
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
hasty breaching
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
reached
میدان
reach
میدان
line of force
خط میدان
piazza
میدان
line bay
میدان خط
plaza
میدان
reaches
میدان
reaching
میدان
arenas
میدان
field line
خط میدان
frontage
میدان
frontages
میدان
forums
میدان
agora
میدان
forum
میدان
arena
میدان
open space
میدان
plain
میدان
domain
میدان
placing
میدان
places
میدان
place
میدان
zero field
بی میدان
spaces
میدان
space
میدان
sq
میدان
ROUNDABOUT
میدان
domains
میدان
fields
میدان
fielded
میدان
field
میدان
aimed
میدان
plains
میدان
aim
میدان
plainest
میدان
ring
میدان
plainer
میدان
scope
میدان
aims
میدان
trone
میدان
radiation field
میدان تابش
field magnet
میدان مغناطیسی
sensory field
میدان حسی
field repetition rate
بسامد میدان
rotating field
میدان گردان
field length
درازای میدان
field intensity
شدت میدان
field of vision
میدان دید
series field
میدان زنجیری
field mark
نشان میدان
field of action
میدان اثر
field of application
میدان کاربرد
field of gravity
میدان ثقل
field of regard
میدان دید
visual field
میدان دید
field of view
میدان دید
field of vision
میدان بینایی
field pole
قطب میدان
field range
میدان تیرجنگی
field of force
میدان نیرو
radar ranging
میدان رادار
purview
حدود میدان
field of attention
میدان توجه
field of battle
میدان جنگ
field of battle
میدان رزم
field of consciousness
میدان هشیاری
field of fire
میدان تیر
field of fire
میدان اتش
field rectifier
یکسوساز میدان
field frequency
بسامد میدان
field form
نمودار میدان
field control
کنترل میدان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com