English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
taxi dancer دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
Other Matches
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
crosscourt shot ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
pixies پریزادی که درماهتاب میرقصد
pixie پریزادی که درماهتاب میرقصد
pixy پریزادی که درماهتاب میرقصد
figurant کسیکه باجمع میرقصد
figurante رقاصهای که باجمع میرقصد
wire dancer کسیکه که روی سیم میرقصد و بازی میکند
girlhood دختری
daughterhood دختری
step daughter نا دختری
adagio رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
khamseh خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
To be crazy about agirl . کشته مرده دختری بودن
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
schoolroom کلاس
grade کلاس
cl کلاس
grades کلاس
homeroom کلاس
classing کلاس
classes کلاس
class کلاس
schoolrooms کلاس
classed کلاس
underclass بی کلاس [در جامعه]
subclass بی کلاس [در جامعه]
skull practice کلاس اموزشی
first class فرست کلاس
economy class اکونومی کلاس
insulation class کلاس ایزولاسیون
grade کلاس کیفیت
summer school کلاس تابستانی
summer schools کلاس تابستانی
he stands first in his class او در کلاس خود
homeroom کلاس درس
lower class بی کلاس [در جامعه]
form room [British کلاس درس
] کلاس درس
surveillant مبصر کلاس
formroom کلاس درس
classroom کلاس درس
classrooms کلاس درس
grades کلاس کیفیت
schoolroom کلاس درس
classroom کلاس درس
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
classifications روش کلاس بندی
classification روش کلاس بندی
surveyor مبصر کلاس پیمایشگر
insulation class کلاس عایق بندی
surveyors مبصر کلاس پیمایشگر
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
He is at the bottom of the class. اوشاگرد آخر کلاس است
day school مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
day schools مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
I benefited greatly from the english course. از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
inheritances انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
sub- تعداد دادههای مربوط به یک داده در کلاس اصلی
inheritance انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
inherits یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inheriting یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
at the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در مقابل
fore <adv.> در مقابل
versus prep در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at the fore <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
vis a vis مقابل
versus در مقابل
opposites مقابل
opposite مقابل
opposed مقابل
vis-a-vis مقابل
in consideration of در مقابل
title مقابل
as opposed to در مقابل
as compared to در مقابل
anti در مقابل
titles مقابل
dead against درست مقابل
inverse برعکس مقابل
on payment در مقابل وجه
counter weight وزنه مقابل
contralateral muscles عضلات مقابل
opposed piston engine موتورپیستون مقابل
contrary مقابل خلاف
point blank مقابل هدف
point-blank مقابل هدف
orientated هدف مقابل
counterpart نقطه مقابل
counterpoint نقطه مقابل
alternative hypothesis فرضیه مقابل
counterparts نقطه مقابل
respondents طرف مقابل
respondent طرف مقابل
obverse طرف مقابل
anti thesis وضع مقابل
from opposite directions از دو طرف مقابل
off مقابل عازم
water resistance مقاومت در مقابل اب
counterweight وزنه مقابل
opposite the house مقابل خانه
counterweights وزنه مقابل
in comparison to [compared with] در قبال [در مقابل]
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
forwarded حرکت به جلو یا مقابل
driveway راه مقابل خانه
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
forward حرکت به جلو یا مقابل
antipode نقطهء مقابل یا متقاطر
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
mouse مقابل حساسیت Mouse
mouses مقابل حساسیت Mouse
equity versus efficiency برابری در مقابل کارائی
flood protection حفافت در مقابل طغیان
aboral نقطه مقابل دهان
laws versus tendencies قوانین در مقابل تمایلات
light resistance مقاومت در مقابل نور
blocks دفاع در مقابل ابشار
opposit stroke pistons پیستون مقابل گرد
hard سخت در مقابل نرم
blocked دفاع در مقابل ابشار
harder سخت در مقابل نرم
hardest سخت در مقابل نرم
block دفاع در مقابل ابشار
documents against payment اسناد در مقابل پرداخت
caps در مقابل حالت کوچک
cash against documents پول در مقابل اسناد
boring stay قسمت ساکن مقابل
drip proof enclosure حفافت در مقابل ریزش اب
front wall دیوار مقابل اسکواش
rivalling طرف مقابل دعوا
wear resistance مقاومت در مقابل سایش
windproof مقاوم در مقابل باد
torsional rigidity استحکام در مقابل پیچش
countered مقابل دستگاه شمارنده
rivalled طرف مقابل دعوا
sonnal deung مقابل تیغه دست
rivaling طرف مقابل دعوا
counter مقابل دستگاه شمارنده
countering مقابل دستگاه شمارنده
capitals در مقابل حالت کوچک
rivals طرف مقابل دعوا
shell proof مقاوم در مقابل گلوله
rivaled طرف مقابل دعوا
release documents against واگذاری اسناد در مقابل
rival طرف مقابل دعوا
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
high class communication set دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
than <conj.> از [در مقابل] [پس از صفت عالی افضل]
impluse response رفتار در مقابل فشار ضربهای
stenothermy کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
d/p تحویل اسناددر مقابل پرداخت
notche sensitivity index ضریب حساسیت در مقابل شیار
denial operations عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
rebellion یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
payment against a draft پیش پرداخت در مقابل برات
thermostability قابلیت استحکام در مقابل حرارت
flame safety ایمنی در مقابل شعله اتش
rebellions یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
exorable قابل تحریک در مقابل التماس
actinautographic دارای حساسیت در مقابل نور
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
fascia plate تابلوی مقابل دریک وسیله
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com