Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (5 milliseconds)
English
Persian
arrival
دخول
arrivals
دخول
incoming
دخول
entry
دخول
admission
دخول
admissions
دخول
penetration
دخول
intrusion
دخول
intrusions
دخول
admitance
دخول
entree
دخول
infare
دخول
ingoing
دخول
ingress
دخول
introgression
دخول
introit
دخول
intromission
دخول
Other Matches
intravasation
دخول ابگونهای در
admitance
اجازهء دخول
insinuation
دخول غیرمستقیم
inlet
ورود دخول
ingress and egress
دخول و خروج
entry side
جهت دخول
entry condtion
شرط دخول
entering through
مجرای دخول
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry point
نقطه دخول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
inlets
ورود دخول
admittance
ورود دخول
obtrusiveness
دخول ناخوانده
impervious
مانع دخول
reentrance
دخول مجدد
reebtry
دخول مجدد
water tight
مانع دخول اب
inclusion
دخول شمول
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
login
دخول به سیستم
log on
دخول به سیستم
accession
دخول پیشرفت
intrusiveness
دخول سرزده
key entry
دخول کلیدی
obtrusion
دخول ناخوانده
watertight
مانع دخول اب
log in
دخول به سیستم
to let in
اجازه دخول دادن
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
let in
اجازه دخول دادن
intrant
دخول رسمی وقانونی
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
ingress
حق دخول اجازه ورود
passports
وسیله دخول کلید
inlet
خور راه دخول
enters
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enter
اجازه دخول دادن
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
entranced
حق ورود دروازهء دخول
entrance
حق ورود دروازهء دخول
tightest
مانع دخول هوا یا اب
tighter
مانع دخول هوا یا اب
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
tight
مانع دخول هوا یا اب
hilum
محل دخول رگ وپی
passport
وسیله دخول کلید
inlets
خور راه دخول
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
manholes
محل دخول استوانهای شکل
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering side
سمت ورودی سمت دخول
entering angle
زاویه ورودی زاویه دخول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com