Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English
Persian
obtrusion
دخول ناخوانده
obtrusiveness
دخول ناخوانده
Other Matches
uncalled
ناخوانده
intrudingly
ناخوانده
crasher
ناخوانده
uninvited
ناخوانده
unbidden
ناخوانده
intrusive
ناخوانده
gatecrasher
مهمان ناخوانده
forbidding
دافع ناخوانده
gatecrashers
مهمان ناخوانده
an uncalled-for remark
نکته ای ناخوانده
gate crasher
میهمان ناخوانده
uncalled-for
غیر ضروری ناخوانده
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
uncalled for
غیر ضروری ناخوانده
obtrusively
بطور سرزده ناخوانده
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
crash
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashingly
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashed
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashing
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashes
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
admissions
دخول
ingress
دخول
penetration
دخول
ingoing
دخول
infare
دخول
intrusion
دخول
intrusions
دخول
entree
دخول
admitance
دخول
introit
دخول
introgression
دخول
arrivals
دخول
incoming
دخول
arrival
دخول
admission
دخول
entry
دخول
intromission
دخول
entry plan
طرح دخول به سر پل
entering through
مجرای دخول
entry instruction
دستورالعمل دخول
reebtry
دخول مجدد
reentrance
دخول مجدد
entry condtion
شرط دخول
water tight
مانع دخول اب
entry point
نقطه دخول
intravasation
دخول ابگونهای در
intrusiveness
دخول سرزده
insinuation
دخول غیرمستقیم
ingress and egress
دخول و خروج
key entry
دخول کلیدی
log in
دخول به سیستم
log on
دخول به سیستم
entry side
جهت دخول
login
دخول به سیستم
accessing
اجازه دخول
admittance
ورود دخول
inlet
ورود دخول
accessed
اجازه دخول
inlets
ورود دخول
accesses
اجازه دخول
access
اجازه دخول
impervious
مانع دخول
admitance
اجازهء دخول
inclusion
دخول شمول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
watertight
مانع دخول اب
accession
دخول پیشرفت
entered
اجازه دخول دادن
enter
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
to let in
اجازه دخول دادن
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
entranced
حق ورود دروازهء دخول
entrance
حق ورود دروازهء دخول
let in
اجازه دخول دادن
intrant
دخول رسمی وقانونی
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
tight
مانع دخول هوا یا اب
tighter
مانع دخول هوا یا اب
passports
وسیله دخول کلید
passport
وسیله دخول کلید
tightest
مانع دخول هوا یا اب
inlets
خور راه دخول
hilum
محل دخول رگ وپی
inlet
خور راه دخول
ingress
حق دخول اجازه ورود
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole
محل دخول استوانهای شکل
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
manholes
محل دخول استوانهای شکل
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering side
سمت ورودی سمت دخول
entering angle
زاویه ورودی زاویه دخول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com